سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگینامه امام حسین

امام حسین

 

 

امام حسین

 

یکی از نکات قابل تاملی ke در عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) در کشور be چشم می‌خورد؛ ایــن اســت ke هیات‌های مذهبی هنوز عاشورا آغاز نشده be عزاداری می‌پردازند؛ امــا بعد از عاشورا ke امام حسین(ع) be شهادت می‌رسد و اصحاب و یاران حضرت be اسارت می‌روند؛ هیات‌ها جمع می‌شوند ke ایــن امر خود جای بسی تامل دارد.

به گزارش ایسنا؛ غم و مصیبت اهل بیت (ع) از همان آغازین روزهای ماه محرم آغاز می‌شود و از دوم ایــن ماه ke کاروان امام حسین (ع) be صحرای کربلا می‌رسد؛ ایــن حزن  و زاری دو چندان می‌شود.

اما درباره عزاداری‌هایی ke در جامعه برگزار می‌شود و هــمــه آن از رویِ ارادت be سیدِ و سالار شهیدان است؛ بــایــد be نکاتی توجه کنیم؛ از جمله اینکه چرا بعد از روز عاشورا؛ مراسم‌های عزاداری هم برچیده می‌شوند و دیگر خبری از خمیه‌های عزا نیست؟ درحالیکه در ایــن روز تازه امام حسین (ع) و یارانش be شهادت رسیده و اهل یت ایشان be اسارت درمی‌آیند.

به نظر بــایــد ایــن امر در جامعه ترویج پیدا کــنــد ke محرم و عزاداری اباعبدالله فــقــط be 10 روز ابتدایی ایــن ماه محدود نشود.

«حجت‌الاسلام والمسلمین بهرام دلیر»؛ مدرس فلسفه عالی و عرفان حوزه علمیه قم در این‌باره ba اشاره be اینکه محرم در واقع نماد عزاداری یک ملت محسوب می‌شود؛ اظهار کرد: در رابطه ba ایــن نماد عزاداری بحث‌هایی وجود دارد ke گاهی تحریف‌هایی در آن‌ها رخ داده و در طول زمان معاصر محور بحث‌های اباعبدالله و محرم متأسفانه be دست کسانی افتاده اســت ke فــقــط از دار دنیا یک سرمایه حنجره دارند و معرفت و عرفانی در نهاد برخی از آن‌ها وجود ندارد و گاهی بی‌ادبی‌ها و بی‌اخلاقی‌هایی از آن‌ها سر می‌زند ke قطعا امام حسین (ع) نــیــز از ایــن رفتار راضی نیست.

وی خاطرنشان کرد: اینکه در دهه اول محرم صرفا برخی هیأت‌ها عزاداری می‌کنند و بعد از آن دیگر خبری از عزاداری نیست؛ جای کار بسیار زیادی دارد. امام حسین (ع) در روز عاشورا شهید می‌شود و عزاداری اصلی از همان روز تا دهه آخر صفر ke اربعین اســت بــایــد برگزار شود؛ ولــی می‌بینیم ke امام حسین (ع) هنوز شهید نشده اســت مردم عزاداری و سیاه پوشان ra آغاز می‌کنند و کلا در روز عاشورا مراسم تمام می‌شود.

این مدرس فلسفه عالی و عرفان حوزه علمیه قم تصریح کرد:‌ ما پــس از برگزاری هــر دوره عزاداری بــایــد be حقیقت و معنای واقعی کربلا پی ببریم؛ امــا متأسفانه ایــن امر در جامعه ما وجود ندارد. یکی از زوایای برجسته عاشورا بردباری و صبوری اســت ke در بین اهل بیت (ع) شاهد آن هستیم؛ امــا آیا در عزاداری‌های ما نــیــز ایــن سبک‌ها در بین مردم ترویج پیدا می‌کند و آیا سبک زندگی اجتماعی ما از محرم سال گذشته نسبت be امسال تغییراتی داشته است؟

دلیر تأکید کرد: شجاعت و جانثاری؛ ترویج نماز اول وقت و امثال این‌ها جزء افکار و اندیشه‌های برجسته عاشورا و اباعبدالله (ع) است. متأسفانه در برخی مواقع می‌بینیم ke محرم در بین ما be سمت دیگری می‌رود؛ در حالیکه اهداف اباعبدالله (ع) be سمت دیگری. محرم مجموعه‌ای از باورهاست ke نمونه ایــن باور ra در شب عاشورا می‌بینیم. ما بــایــد این‌ها ra تجزیه و تحلیل کنیم تا محرم سال آینده ke می‌آید؛ اندیشه‌محوری در جامعه ما در رأس امور باشد نه مداح محوری.

وی یادآور شد: زمانی ke محرم ra be مداحی و فــقــط صدا سپردیم؛ دیگر نمی‌توانیم افکار اباعبدالله (ع) ra در جامعه پیاده کنیم. برخی در بین ایــن عزیزان هستند ke سواد دارند؛ امــا اغلب‌شان معرفت چندانی نسبت be قیام عاشورا ندارند. مجددا تأکید می‌کنم ke دهه محرم از عاشورا شروع می‌شود. یکی از مواردی ke بــایــد be آن در عزاداری‌ها پرداخت همین امر اســت ke هیات‌ها فقط  10 روز اول عزاداری می‌کنند.

سابقه تاریخی عزاداری در دهه اول ماه محرم

نقش عزاداری در حفظ فرهنگ عاشورا مهم اســت و آثار و برکات خوبی بــرای بشر داشته و خواهد داشت. افزون بر این؛ کاروان امام حسین (ع) روز دوم محرّم سال 61 هجری وارد کربلا شد؛ پــس از آن سپاه کوفیان be تدریج وارد شدند و عزا و مصیبت خاندان اهل بیت(ع) از همان زمان آغاز شد. بنابراین چــون اصل گرفتاری حضرت از دهه اول محرم آغاز شده است؛ پیروان حضرت از اول محرم عزاداری می‌کنند.

عزاداری از ابتدای محرم سابقه تاریخی دارد. آغاز عزاداری در دهه اول محرم آن هم be صورت فراگیر همانند عزاداری امروزه ra می‌توان از عصر معزالدوله دیلمی از سلسله آل بویه دانست. (1)

معزالدّوله اولین کسی اســت ke فرمان داد مردم شیعه بغداد در دهه اول محرم بــرای حضرت امام حسین (ع) سیاه بپوشند و بازار ra سیاهپوش کـنـنـد و در روز عاشورا دکان‌ها ra ببندند و از طباخی جلوگیری کـنـنـد و تعطیل عمومی اعلام کنند. ایــن مراسم در تمام کشورهای اسلامی از جمله ایران تا اوایل سلطنت سلجوقیان معمول بود ke تا be امروز ادامه دارد. (2)

——————————————
منبع:

1.مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج 17؛ ص 94

2.جواد محدّثی؛ فرهنگ عاشورا؛ ص 313

 

زندگینامه امام حسین

 

زندگینامه امام حسین

 

دومین فرزند برومند حضرت علی و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ؛ ke درود خدا بر ایشان باد؛ در خانه وحی و ولایت چشم be جهان گشود.
چون خبر ولادتش be پیامبر گرامی اسلام (ص ) رسید؛ be خانه حضرت علی (ع ) و فاطمه ra فرمود تا کودکش ra بیاورد. اسما او ra در پارچه ای سپید (2) (س ) آمد و اسما پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد؛ آن گرامی be گوش راست او اذان و be گوش چپ (3) او اقامه گــفــت ... be روزهای اول ya هفتمین روز ولادت ba سعادتش ؛ امین وحی الهی ؛ جبرئیل ؛ فرود آمد و گــفــت : سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا؛ ایــن نوزاد ra be نام پسر کوچک هارون (شبیر) چــون علی بــرای تو بسان هارون (5) ke be عربی (حسین ) خوانده می شــود نام بگذار. (4)برای موسی بن عمران اســت ؛ جز آن ke تو خاتم پیغمبران هستی .
و be ایــن ترتیب نام پرعظمت “حسین ” از جانب پروردگار؛ بــرای دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. be روز هفتم ولادتش ؛ فاطمه زهرا ke سلام خداوند بر او باد؛ گوسفندی ra بــرای کشت ؛ و سر آن حضرت ra تراشید و هم وزن موی سر او (6) فرزندش be عــنــوان عقیقه (7) نقره صدقه داد.

حسین (ع ) و پیامبر (ص )
از ولادت حسین بن علی (ع ) ke در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) ke شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد؛ مردم از اظهار محبت و لطفی ke پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز می داشت ؛ be بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند. سلمان فارسی می گوید: دیدم ke رسول خدا (ص ) حسین (ع ) ra بر زانوی خویش نهاده او ra می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی ؛ تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی ؛ تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی ke نه نفرند و خاتم ایشان ؛ (8) قائم ایشان (امام زمان “عج “) می باشد.
انس بن مالک روایت می کند: وقتی از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود ra بیشتر دوست می داری ؛ فرمود:
بارها رسول گرامی حسن (ع ) و حسین (ع ) ra be سینه می فشرد و (9) حسن و حسین را؛ (10) آنان ra می بویید و می بوسید. ابوهریره ke از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت اســت ؛ در عین حال اعتراف می کــنــد ke : “رسول اکرم ra دیدم ke حسن و حسین ra بر شانه های خویش نشانده بود و be ســوی ما می آمد؛ وقتی be ما رسید فرمود هــر کس ایــن دو فرزندم ra دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ؛ و هــر ke ba آنان دشمنی ورزد ba من دشمنی نموده اســت .
عالی ترین ؛ صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین ra می توان در ایــن جمله رسول گرامی اسلام (ص ) خواند ke فرمود: “حسین از من و من از (12) حسینم

حسین (ع ) ba پدر
شش سال از عمرش ba پیامبر بزرگوار سپری شد؛ و آن گاه ke رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و be لقای پروردگار شتافت ؛ مدت سی سال ba پدر زیست ... پدری ke جز be انصاف حکم نکرد؛ و جز be طهارت و بندگی نگذرانید؛ جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت ... پدری ke در زمان حکومتش لحظه ای او ra آرام نگذاشتند؛همچنان ke be هنگام غصب خلافتش جز be آزارش برنخاستند. در تمام ایــن مدت ؛ ba دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد؛ و در چند سالی ke حضرت علی (ع ) متصدی خلافت ظاهری شد؛ حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامی ؛ مانند یک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش می کوشید؛ و در جنگهای “جمل “؛ “صفین ” و “نهروان ” شرکت و be ایــن ترتیب ؛ از پدرش امیرالمؤمنین (ع ) و دین خدا حمایت کــرد و (13) داشت ... حــتـی گاهی در حضور جمعیت be غاصبین خلافت اعتراض می کرد.
در زمان حکومت عمر؛ امام حسین (ع ) وارد مسجد شد؛ خلیفه دوم ra بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کــرد ke سخن می گــفــت ... بلادرنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: “از منبر (14) پدرم فرود آی ….

امام حسین (ع ) ba برادر
پس از شهادت حضرت علی (ع )؛ be فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع )مامت و رهبری شیعیان be حسن بن علی (ع )؛ فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع )؛ منتقل گشت و بر هــمــه مردم واجب و لازم آمد ke be فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) ke دست پرورد وحی محمدی و ولایت علوی بود؛ همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان ke وقتی بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و be دستور خداوند بزرگ ؛ امام حسن (ع ) مجبور شــد ke ba معاویه صلح کــنــد و آن هــمــه ناراحتیها ra تحمل نماید؛ امام حسین (ع ) شریک رنجهای برادر بود و چــون می دانست ke ایــن صلح be صلاح اسلام و مسلمین معاویه ؛ در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش ra be بدگویی نسبت be امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود؛ امام حسین (ع ) be دفاع برخاست تا سخن در گلوی معاویه بشکند و سزای ناهنجاریش ra be کنارش بگذارد؛ ولــی امام حسن (ع ) او ra be سکوت و خاموشی فراخواند؛ امام حسین (ع ) پذیرا شــد و be جایش بازگشت ؛ آن گاه امام حسن (ع ) خود be پاسخ معاویه (15) برآمد؛ و ba بیانی رسا و کوبنده خاموشش ساخت .

امام حسین (ع ) در زمان معاویه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود؛ be گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن علی (ع ) امامت و رهبری شیعیان be امام حسین (ع ) منتقل شــد و از طرف خدا مأمور رهبری جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید ke معاویه ba اتکا be قدرت اسلام ؛ بر اریکه حکومت اسلام be ناحق تکیه زده ؛ سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامی و قوانین خداوند اســت ؛ و از ایــن حکومت پوشالی مخرب be سختی رنج می برد؛ ولــی نمی توانست دستی فراز آورد و قدرتی فراهم کــنــد تا او ra از جایگاه حکومت اسلامی پایین بکشد؛ چـنـانـچه برادرش امام حسن (ع ) نــیــز وضعی مشابه او داشت .
امام حسین (ع ) می دانست اگــر تصمیمش ra آشکار سازد و be سازندگی قدرت بپردازد؛ پیش از هــر جنبش و حرکت مفیدی be قتلش می رساند؛ ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر ra پیشه ساخت ke اگــر برمی خاست ؛ پیش از اقدام be دسیسه کشته می شد؛ و از ایــن کشته شدن هیچ نتیجه ای گرفته نمی شد.
بنابراین تا معاویه زنده بود؛ چــون برادر زیست و علم مخالفتهای بزرگ نیفراخت ؛ جز آن ke گاهی محیط و حرکات و اعمال معاویه ra be باد انتقاد می گرفت و مردم ra be آینده نزدیک امیدوار می ساخت ke اقدام مؤثری خواهد نمود. و در تمام طول مدتی ke معاویه از مردم بــرای ولایت عهدی یزید؛ بیعت می گرفت ؛ حسین be شدت ba او مخالفت کرد؛ و هرگز تن be بیعت یزید نداد و ولــی عهدی او ra نپذیرفت و حــتـی گاهی (16) سخنانی تند be معاویه گــفــت و ya نامه ای کوبنده بــرای او نوشت .
معاویه هم در بیعت گرفتن بــرای یزید؛ be او اصراری نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت …

قیام حسینی
یزید پــس از معاویه بر تخت حکومت اسلامی تکیه زد و خود ra امیرالمؤمنین خواند؛و بــرای ایــن ke سلطنت ناحق و ستمگرانه اش ra تثبیت کند؛ مصمم شــد بــرای نامداران و شخصیتهای اسلامی پیامی بفرستد و آنان ra be بیعت ba خویش بخواند. be همین منظور؛ نامه ای be حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شــد ke بــرای من از حسین (ع ) بیعت بگیر و اگــر مخالفت نمود بقتلش برسان ... حاکم ایــن خبر ra be امام حسین (ع ) رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود:
“انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامه براع مثل (17) یزید آن گاه ke افرادی چــون یزید؛ (شراب خوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک ke حــتـی ظاهر اسلام ra هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامی بنشیند؛ بــایــد فاتحه اسلام ra خواند. (زیرا ایــن گونه زمامدارها ba نیروی اسلام و be نام اسلام ؛ اسلام ra از بین می برند.)
امام حسین (ع ) می دانست اینک ke حکومت یزید ra be رسمیت نشناخته اســت ؛ اگــر در مدینه بماند be قتلش می رسانند؛ لذا be امر پروردگار؛ شبانه و مخفی از مدینه be ســوی مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت be مکه ؛ همراه ba سرباز زدن او از بیعت یزید؛ در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت ؛ و ایــن خبر تا be کوفه هم رسید. کوفیان از امام حسین (ع ) ke در مکه بسر می برد دعوت کــردنــد تا be ســوی آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل ؛ پسر عموی خویش ra be کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفی ra از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم be کوفه رسید و ba استقبال گرم و بی سابقه ای روبرو شد؛ هزاران نفر be عــنــوان نایب امام (ع ) ba او بیعت کردند؛ و مسلم هم نامه ای be امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فوری امام (ع ) ra لازم گزارش داد.
هر چند امام حسین (ع ) کوفیان ra be خوبی می شناخت ؛ و بی وفایی و بی دینی شان ra در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست be گفته ها و بیعتشان ba مسلم نمی توان اعتماد کرد؛ و لیکن بــرای اتمام حجت و اجرای اوامر پروردگار تصمیم گرفت ke be ســوی کوفه حرکت کند.
با ایــن حال تا هشتم ذی حجه ؛ یعنی روزی ke هــمــه مردم مکه عازم رفتن be “منی ” بودند و هــر کس در راه مکه جا مانده بود ba عجله تمام می خواست خود ra be مکه (18) برساند؛ آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزی ba اهل بیت و یاران خود؛ از مکه be طرف عراق خارج شــد و ba ایــن کار هم be وظیفه خویش عمل کــرد و هم be مسلمانان جهان فهماند ke پسر پیغمبر امت ؛ یزید ra be رسمیت نشناخته و ba او بیعت نکرده ؛ بـلـکـه علیه او قیام کرده اســت .
یزید ke حرکت مسلم ra be ســوی کوفه دریافته و از بیعت کوفیان ba او آگاه شده بود؛ ابن زیاد ra (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنی امیه بود) be کوفه فرستاد. ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویی و ترس مردم کوفه استفاده نمود و ba تهدید ارعاب ؛ آنان ra از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ؛ و مسلم be تنهایی ba عمال ابن زیاد be نبرد پرداخت ؛ و پــس از جنگی دلاورانه و شگفت ؛ ba شجاعت شهید شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه ra علیه امام حسین (ع ) برانگیخت ؛ و کار be جایی رسید ke عده ای از همان کسانی ke بــرای امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند؛ سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و be قتلش برسانند.
امام حسین (ع ) از همان شبی ke از مدینه بیرون آمد؛ و در تمام مدتی ke در مکه اقامت گزید؛ و در طول راه مکه be کربلا؛ تا هنگام شهادت ؛ گاهی be اشاره ؛ گاهی be اعلان می داشت ke : “مقصود من از حرکت ؛ رسوا ساختن حکومت ضد اسلامی یزید و صراحت ؛ برپاداشتن امر be معروف و نهی از منکر و ایستادگی در برابر ظلم و ستمگری اســت و جز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدی هدفی ندارم .
و ایــن مأموریتی بود ke خداوند be او واگذار نموده بود؛ حــتـی اگــر be کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیری خانواده اش اتمام پذیرد. رسول گرامی (ص ) و امیرمؤمنان (ع) و حسن بن علی (ع ) پیشوایان پیشین اسلام ؛ شهادت امام حسین (ع ) ra بارها بیان فرموده بودند. حــتـی در هنگام ولادت امام حسین (ع )؛ و خود امام حسین (ع ) be (19) رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش ra تذکر داده بود.
علم امامت می دانست ke آخر ایــن سفر be شهادتش می انجامد؛ ولــی او کسی نبود ke در برابر دستور آسمانی و فرمان خدا بــرای جان خود ارزشی قائل باشد؛ ya از اسارت خانواده اش واهمه ای be دل راه دهد. او آن کس بود ke بلا ra کرامت و شهادت ra سعادت می پنداشت ... (سلام ابدی خدا بر او باد) .
خبر “شهادت حسین (ع ) در کربلا” be قدری در اجتماع اسلامی مورد گفتگو واقع شده بود ke عامه مردم از پایان ایــن سفر مطلع بودند. چــون جسته و گریخته ؛ از رسول الله (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن علی (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدینسان حرکت امام حسین (ع ) ba آن درگیریها و ناراحتیها احتمال کشته شدنش ra در اذهان عامه تشدید کرد. بویژه ke خود در طول راه می فرمود: “من کان باذلا فینا مهجته (20) و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا.
هر کس حاضر اســت در راه ما از جان خویش بگذرد و be ملاقات پروردگار بشتابد؛ همراه ما بیاید. و لذا در بعضی از دوستان ایــن توهم پیش آمد ke حضرتش ra از ایــن سفر منصرف سازند.
غافل از ایــن ke فرزند علی بن ابی طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر؛ و از دیگران be وظیفه خویش آگاهتر اســت و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشید.
باری امام حسین (ع ) ba هــمــه ایــن افکار و نظریه ها ke اطرافش ra گرفته بود be راه خویش ادامه داد؛ و کوچکترین خللی در تصمیمش راه نیافت .
سرانجام ؛ رفت ؛ و شهادت ra دریافت ... نه خود تنها؛ بـلـکـه ba اصحاب و فرزندان ke هــر یک ستاره ای درخشان در افق اسلام بودند؛ رفتند و کشته شدند؛ و خونهایشان شنهای گرم دشت کربلا ra لاله باران کــرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقی مانده بسترهای گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نـیـسـت ؛ و اساسا اسلام از بنی امیه و بنی امیه از اسلام جداست .
راستی هرگز اندیشیده اید اگــر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) be وقوع نمی پیوست و مردم یزید ra خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند؛ و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوترانیهای او و عمالش ra می شنیدند؛ چقدر از اسلام متنفر می شدند؛ زیــرا اسلامی ke خلیفه پیغمبرش یزید باشد؛ be راستی نــیــز تنفرآور اســت … و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نــیــز اسیر شدند تا آخرین رسالت ایــن شهادت ra be گوش مردم برسانند. و شنیدیم و خواندیم ke در شهرها؛ در بازارها؛ در مسجدها؛ در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید؛ هماره و هــمــه جا دهان گشودند و فریاد زدند؛ و پرده زیبای فریب ra از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنی امیه برداشتند و ثابت کــردنــد ke یزید سگ باز وشرابخوار اســت ؛ هرگز لیاقت خلافت ندارد و ایــن اریکه ای ke او بر آن تکیه زده جایگاه او نـیـسـت ... سخنانشان رسالت شهادت حسینی ra تکمیل کرد؛ طوفانی در جانها برانگیختند؛ چنان ke نام یزید تا همیشه مترادف ba هــر پستی و رذالت و دناءت گردید و هــمــه آرزوهای طلایی و شیطانیش چــون نقش بر آب گشت ... نگرشی ژرف می خواهد تا بتوان بر هــمــه ابعاد ایــن شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت .
از همان اوان شهادتش تا کنون ؛ دوستان و شیعیانش ؛ و هــمــه آنان ke be شرافت و عظمت انسان ارج می گذارند؛ هــمــه ساله سالروز be خون غلتیدنش را؛ سالروز قیام و شهادتش ra ba سیاه پوشی و عزاداری محترم می شمارند؛ و خلوص خویش ra ba گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز می دارند. پیشوایان مآل اندیش و معصوم ما؛ هماره be واقعه کربلا و be زنده داشتن آن عنایتی خاص داشتند.
غیر از ایــن ke خود be زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش ra بر پا می داشتند؛ در فضیلت عزاداری و محزون بودن بــرای آن بزرگوار؛ گفتارهای متعددی ایراد فرموده اند. ابوعماره گوید: “روزی be حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم ؛ فرمود اشعاری در سوگواری حسین بــرای ما بخوان ... وقتی شروع be خواندن نمودم صدای گریه حضرت برخاست ؛ من می خواندم و آن عزیز می گریست ؛ چندان ke صدای گریه از خانه برخاست .
بعد از آن ke اشعار ra تمام کردم ؛ امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام (21) حسین (ع ) مطالبی بیان فرمود و نــیــز از آن جناب اســت ke فرمود: “گریستن و بی تابی کردن در هیچ مصیبتی شایسته (22) نـیـسـت مگر در مصیبت حسین بن علی ؛ ke ثواب و جزایی گرانمایه دارد.
باقرالعلوم ؛ امام پنجم (ع ) be محمد بن مسلم ke یکی از اصحاب بزرگ او اســت فرمود: “به شیعیان ما بگویید ke be زیارت مرقد حسین بروند؛ زیــرا بر هــر شخص باایمانی ke (23) be امامت ما معترف اســت ؛ زیارت قبر اباعبدالله لازم می باشد.
امام صادق (ع ) می فرماید: “ان زیاره الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال ... (24) همانا زیارت حسین (ع ) از هــر عمل پسندیده ای ارزش و فضیلتش بیشتر اســت .
زیرا ke ایــن زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم اســت ke be جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گویی روح ra be ســوی ملکوت خوبیها و پاکدامنیها و فداکاریها پرواز می دهد. هــر چند عزاداری و گریه بر مصایب حسین بن علی (ع )؛ و مشرف شدن be زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیاری والا دارد؛ لکن بــایــد دانست ke نباید تنها be ایــن زیارتها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد؛ بـلـکـه هــمــه ایــن تظاهرات ؛ فلسفه دین داری ؛ فداکاری و حمایت از قوانین آسمانی ra be ما گوشزد می نماید؛ و هدف هم جز ایــن نـیـسـت ؛ و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینی آموختن انسانیت و خالی بودن دل از هــر چــه غیر از خداست می باشد؛ و گرنه اگــر فــقــط be صورت ظاهر قضیه بپردازیم ؛ هدف مقدس حسینی be فراموشی می گراید.

اخلاق و رفتار امام حسین (ع )
با نگاهی اجمالی be 56سال زندگی سراسر خداخواهی و خداجویی حسین (ع )؛ درمی یابیم ke هماره وقت او be پاکدامنی و بندگی و نشر رسالت احمدی و مفاهیم عمیقی والاتر از درک و دید ما گذشته اســت ... اکنون مروری کوتاه be زوایای زندگانی آن عزیز؛ ke پیش روی ما اســت :
جنابش be نماز و نیایش ba پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیاری و حــتـی در آخرین شب (25) داشت ... گاهی در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت .
زندگی دست از نیاز و دعا برنداشت ؛ و خوانده ایم ke از دشمنان مهلت خواست تا بتواند ba خدای خویش be خلوت بنشیند. و فرمود: “خدا می داند ke من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعای زیاد و استغفار ra دوست دارم (27) حضرتش بارها پیاده be خانه کعبه شتافت و مراسم حج ra برگزار کرد.
ابن اثیر در کتاب “اسد الغابه ” می نویسد: “کان الحسین رضی الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوه و الحج و الصدقه و افعال (28) الخیر جمیعها. حسین (ع ) بسیار روزه می گرفت و نماز می گزارد و be حج می رفت و صدقه می داد و هــمــه کارهای پسندیده ra انــجـام می داد.
شخصیت حسین بن علی (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود ke وقتی ba برادرش امام مجتبی (ع ) پیاده be کعبه می رفتند؛ هــمــه بزرگان و شخصیتهای اسلامی be (29) احترامشان از مرکب پیاده شده ؛ همراه آنان راه می پیمودند.
احترامی ke جامعه بــرای حسین (ع ) قائل بود؛ بدان جهت بود ke او ba مردم زندگی می کــرد – از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست – ba جان جامعه هماهنگ بود؛ چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود؛ و بالاتر از هــمــه ایمان بی تزلزل او be خداوند؛ او ra غم خوار و یاور مردم ساخته بود.
و گرنه ؛ او نه کاخهای مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ؛ و هرگز مثل جباران راه آمد و شــد ra be گذرش بر مردم نمی بستند؛ و حرم رسول الله (ص ) ra بــرای او خلوت نمی کردند… ایــن روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعی اوست ؛ بخوانیم :
روزی از محلی عبور می فرمود؛ عده ای از فقرا بر عباهای پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره های خشکی می خوردند؛ امام حسین (ع ) می گذشت ke تعارفش کــردنــد و او هم پذیرفت ؛ نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : “ان الله لا یحب المتکبرین “؛ خداوند متکبران ra دوست نمی دارد. (30)
پس فرمود: “من دعوت شما ra اجابت کردم ؛ شما هم دعوت مرا اجابت کنید.
آنها هم دعوت آن حضرت ra پذیرفتند و همراه جنابش be منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدین ترتیب پذیرایی گرمی (31) هــر چــه در خانه موجود اســت be ضیافتشان بیاورند؛ از آنان be عمل آمد؛ و نــیــز درس تواضع و انسان دوستی ra ba عمل خویش be جامعه آموخت .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعی می گوید: “چون حسین بن علی (ع ) be شهادت رسید؛ بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند؛ علتش ra از امام زین العابدین (ع ) پرسیدند؛ فرمود ایــن پینه ها اثر کیسه های غذایی اســت ke پدرم شبها be دوش می کشید و be خانه (32) زنهای شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید.
علائلی در کتاب “سمو المعنی ” می نویسد:
“ما در تاریخ انسان be مردان بزرگی برخورد می کنیم ke هــر کدام در جبهه و جهتی عظمت و بزرگی خویش ra جهان گیر ساخته اند؛ یکی در شجاعت ؛ دیگری در زهد؛ آن دیگری در سخاوت ؛ و… امــا شکوه و بزرگی امام حسین (ع ) حجم عظیمی اســت ke ابعاد بی نهایتش هــر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ اســت ؛ گویا او جامع هــمــه (33) والاییها و فرازمندیها اســت .
آری ؛ مردی ke وارث بی کرانگی نبوت محمدی اســت ؛ مردی ke وارث عظمت عدل و مروت پدری چــون حضرت علی (ع ) اســت و وارث جلال و درخشندگی فضیلت مادری چــون حضرت فاطمه (س ) اســت ؛ چگونه نمونه برتر و والای عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلتهای خدایی نباشد. درود ما بر او باد ke بــایــد او ra سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .
امام حسین (ع ) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه یک بزرگ مرد تاریخ ra بــرای ما مجسم می سازد؛ بـلـکـه او ba هــمــه خویشتن ؛ آیینه تمام نمای فضیلتها؛ بزرگ منشیها؛ فداکاریها؛ جان بازیها؛ خداخواهیها وخداجوییها می باشد؛ او be تنهایی می تواند جان ra be لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت ra ضامن گردد. بودن و رفتنش ؛ معنویت و فضیلتهای انسان ra ارجمند نمود.

پی نوشتها:

در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع ) اقوال دیگری هم گفته شده اســت ؛ ولــی (1)
ما قول مشهور بین شیعه ra نقل کردیم ... ر. be ... ک ... اعلام الوری طبرسی ؛ ص .213
احتمال دارد منظور از اسما؛ دختر یزید بن سکن انصاری باشد. ر. be ... ک ... اعیان (2)
الشیعه ؛ جزء ,11 ص .167
امالی شیخ طوسی ؛ ج 1؛ ص .377 (3)
شبر بر وزن حسن ؛ و شبیر بر وزن حسین ؛ و مبشر بر وزن محسن ؛ نام پسران هارون (4)
بوده اســت و پیغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسین و محسن ra be ایــن سه نام
نامیده اســت – تاج العروس ؛ ج 3؛ ص ,389 ایــن سه کلمه در زبان عبری همان معنی را
دارد ke حسن و حسین و محسن در زبان عربی دارد – لسان العرب ؛ ج ,66 ص .60
معانی الاخبار؛ ص .57 (5)
در منابع اسلامی درباره عقیقه سفارش فراوان شده و بــرای سلامتی فرزند بسیار (6)
مؤثر دانسته شده اســت ... ر. be ... ک ... وسائل الشیعه ؛ ج ,15 ص 143به بعد.
کافی ؛ ج 6؛ ص .33 (7)
مقتل خوارزمی ؛ ج 1؛ ص 146- کمال الدین صدوق ؛ ص .152 (8)
سنن ترمذی ؛ ج 5؛ ص .323 (9)
ذخائر العقبی ؛ ص .122 (10)
الاصابه ؛ ج ,11 ص .30 (11)
سنن ترمذی ؛ ج 5؛ ص 324- در ایــن قسمت روایاتی ke در کتابهای اهل تسنن آمده (12)
است نقل شــد تا بــرای آنها هم سندیت داشته باشد.
الاصابه ؛ ج 1؛ ص .333 (13)
تذکره الخواص ابن جوزی ؛ ص 34- الاصابه ؛ ج 1؛ ص ,333 آن طور ke بعضی از (14)
مورخین گفته اند ایــن موضوع تقریبا در سن ده سالگی امام حسین (ع ) اتفاق افتاده
است .
ارشاد مفید؛ ص .173 (15)
رجال کشی ؛ ص 94- کشف الغمه ؛ ج 2؛ ص .206 (16)
مقتل خوارزمی ؛ ج 1؛ ص 184- لهوف ؛ ص .20 (17)
روز هشتم ماه ذیحجه مستحب اســت ke حاجیها be “منی ” بروند؛ و در آن زمان be (18)
این حکم استحبابی عمل می کردند؛ ولــی در زمان ما مرسوم شده اســت ke از روز هشتم
یکسره be عرفات می روند.
کامل الزیارات ؛ ص 68به بعد – مشیر الاحزان ؛ ص 9. (19)
لهوف ؛ ص .53 (20)
کامل الزیارات ؛ ص .105 (21)
کامل الزیارات ؛ ص .101 (22)
کامل الزیارات ؛ ص .121 (23)
کامل الزیارات ؛ ص .147 (24)
عقد الفرید؛ ج 3؛ ص .143 (25)
ارشاد مفید؛ ص .214 (26)
مناقب ابن شهرآشوب ؛ ج 3؛ ص 224- اسد الغابه ؛ ج 2؛ ص .20 (27)
اسد الغابه ؛ ج 2؛ ص .20 (28)
ذکری الحسین ؛ ج 1؛ ص ,152 be نقل از ریاض الجنان ؛ چاپ بمبک ی ؛ ص 241- (29)
انساب الاشراف .
سوره نحل ؛ آیه .22 (30)
تفسیر عیاشی ؛ ج 2؛ ص .257 (31)
مناقب ؛ ج 2؛ ص .222 (32)
از کتاب سمو المعنی ؛ ص 104به بعد؛ نقل be معنی شده اســت ... (33)

 

احادیث امام حسین

 

احادیث امام حسین

 

حدیث (1) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثه: إلـى ذِى دیـنٍ؛ اَو مُــرُوّه اَو حَسَب
جز be یکى از سه نفر حاجت مبر: be دیندار؛ ya صاحب مروت؛ ya کسى ke اصالت خانوادگى داشته باشد

تحف العقول ؛ ص 251) )

حدیث (2) امام حسین علیه السلام فرمودند:

أیما اثنَین جَرى بینهما کلام فطلب أحدهما رضَـى الاخر کانَ سابقه الىَ الجنّه
هر یک از دو نفـرى ke میان آنها نزاعى واقع ی و یکـى از آن دو رضایت دیگرى ra بجـویـد ؛ سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود

محجه البیصاء ج 4؛ص (228)

حدیث (3) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق
رستگـار نمی ی مـردمـى ke خشنـودى مخلـوق ra در مقـابل غضب خـالق خریدنـد

تاریخ طبرى؛ج 1؛ص 239))

حدیث (4) امام حسین علیه السلام فرمودند:

إنَّ شِیعَتَنا مَن سَلمَت قُلُوبُهُم مٍن کلِّ غَشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ
بدرستی ke شیعیان ما قلبشان از هرناخالصی و حیله و تزویر پاک است

فرهنگ سخنان امام حسین ص 476))

حدیث (5) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا یأمَن یومَ القیامَهِ إلاّ مَن خافَ الله فِی الدُّنیا
کسی در قیامت در امان نـیـسـت مگر کسی ke در دنیا ترس از خدا در دل داشت

مناقب ابن شهر آشوب ج4 (ص 69 )

حدیث (6) امام حسین علیه السلام فرمودند:

أَعجَزالنّاسٍ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعاء
عاجزترین مردم کسی اســت ke نتواند دعا کند

بحارالانوارج 93 (ص249 )

حدیث (7) امام حسین علیه السلام فرمودند:

اَلبُکاءُ مِن خَشیهِ اللهِ نَجآهٌ مِنَ النّارِ
گریه از ترس خدا سبب نجات از آتش جهنّم است

حیات امام حسین ج 1 (ص 183)

حدیث (8) امام حسین علیه السلام فرمودند:

مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ
آن ke در کاری ke نافرمانی خداست بکوشد امیدش ra از دست می دهد و نگرانیها be او رو می آورد.

بحار الانوار ؛ ج 3 ؛( ص 397)

حدیث (9) امام حسین علیه السلام فرمودند:

اِنّ اَعفَی النّاسِ مَن عَفا عِندَقُدرَتِهِِ
بخشنده ترین مردم کسی اســت ke در هنگام قدرت می بخشد.

الدره الباهره ؛ (ص24)

حدیث (10) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا یأمن یوم القیامه إلا من خاف الله فی الدنیا.
هیچ کس روز قیامت در امان نـیـسـت ؛ مگر آن ke در دنیا خدا ترس باشد.

بحار الانوار؛ج 4؛(ص 19)

 


امام رضا

امام رضا

امام رضا

«قبولی زیارت معنایش ایــن اســت ke آن فیضی ke از ملاقات ایــن ولیّ خدا be ملاقات‌کننده میرسد؛ آن فیض be شما برسد؛ ایــن معنای قبولی زیارت است.» پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به‌مناسبت فرارسیدن ایام ولادت امام رضا(علیه‌السلام) برخی آداب زیارت ke حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار جمعی از پاسداران سپاه حفاظت ولــی امر در تاریخ 82/6/1 بیان کرده‌اند در جدول زیر منتشر می‌کند :

نکاتی درباره آداب زیارت امام رضا (علیه‌السلام)
1     به حضور امام توجه کنید     شرط اوّل قبولی زیارت ایــن اســت ke ba حضرت «ملاقات» کنید؛ یعنی رفتنِ حرم و آمدن؛ صِرف رفتن be یک مکان و بیرون آمدن نباشد؛ آن‌جا یک موجودی و یک روح والایی حضور دارد؛ be ایــن حضور توجّه بکنید.
2     با امام حرف بزنید     «به چشم دیدن» لازمه‌ی ملاقات نیست؛ او هست و سخن شما ra می‌شنود؛ حضور شما ra میبیند؛ شخص شما ra میبیند؛ ba او حرف بزنید؛ ایــن شــد زیارت. زیارت یعنی همین ملاقات.
3     سلام بدهید     انسان وقتی be ملاقات کسی میرود؛ ba او احوالپرسی میکند؛ be او سلام میکند؛ همین؛ در ملاقات روح مطهّر ائمّه (علیهم‌السّلام) و اولیاء الهی [هم] لازم است؛ بــایــد رفت؛ سلام کرد؛ عرض ادب کرد.
4     با هــر زبانی زیارت کنید     [زیارت‌] be هــر زبانی هم میشود؛ [اگر] be همین زبان معمولی خودمان حرف بزنیم؛ ایــن آداب ملاقات و زیارت صورت گرفته.
5     زیارتهای ائمه ra بخوانید     اگر بخواهیم ba یک بیان شیوا و ba مضامین خوبی حرف بزنیم؛ آن همین زیارتهایی اســت مثل زیارت مخصوصه‌ی امام رضا؛ زیارت امین‌الله ya زیارت جامعه.
6     با دل حرف بزنید     با دل حرف بزنید. سعی کنید ولو دو دقیقه؛ ولو پنج دقیقه؛ دل ra فارغ کنید از بقیّه‌ی شاغلها و متّصل کنید be معنویّتی ke در آن‌جا حضور دارد و حرفتان ra بزنید.
7     زیارت جامعه کبیره بخوانید     زیارت جامعه مثلاً شش هفت صفحه است؛ وقت کردید همه‌اش ra بخوانید؛ وقت نکردید یک صفحه‌اش ya نصف صفحه‌اش ra بخوانید.
8     در زیارت be مخاطب آن متوجه باشید     در حالی‌که متن زیارت ra میخوانید؛ ولو معنایش ra هم ندانید؛ متوجّه باشید دارید خطاب be چــه کسی میخوانید. اگــر ایــن شد؛ آن وقت میشود زیارت.
9     دلتان be امام متصل باشد     بعضی‌ها خیال میکنند بــایــد بروند حتماً be ضریح بچسبند! اینها چــون دلهایشان وصل نمیشود؛ میخواهند جسمها ra وصل کنند؛ چــه فایده دارد؟ یکی هم مــمــکن اســت دورتر باشد؛ امّا دلش متّصل باشد؛ ایــن خوب است.
10     داخل حرم نماز بخوانید؛ ذکر بگویید     در داخل حرم نماز بخوانید؛ نماز قضا بخوانید؛ نماز واجب بخوانید؛ نماز مستحبّی بخوانید؛ نماز بــرای پدر و مادر بخوانید؛ ذکر بگویید -لااله‌الّاالله بگویید؛ تسبیحات اربعه بگویید- be شرطی ke دل وصل باشد.

 

زندگینامه امام رضا

 

زندگینامه امام رضا

 

مقدمه:

امام علی ‌بن موسی‌الرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود ba خلافت خلفای عباسی ke سختی‌ها و رنج بسیاری ra بر امام رواداشتند و سر انــجـام مأمون عباسی ایشان ra در سن 55 سالگی be شهادت رساند. در ایــن نوشته be طور خلاصه؛ بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت ra بررسی می‌نماییم.

نام؛ لقب و کنیه امام:

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان “رضا” be معنای “خشنودی” می‌باشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت be ایــن لقب ra اینگونه نقل می‌فرمایند: “خداوند او ra رضا لقب نهاد زیــرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان ra بــرای امامت پسندیده‌اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند.”

یکی از القاب مشهور حضرت “عالم آل محمد” است. ایــن لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد. جلسات مناظره متعددی ke امام ba دانشمندان بزرگ عصر خویش؛ بویژه علمای ادیان مختلف انــجـام داد و در هــمــه آنها ba سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر ایــن سخن است؛ ke قسمتی از ایــن مناظرات در بخش “جنبه علمی امام” آمده است. ایــن توانایی و برتری امام؛ در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و ba تأمل در سخنان امام در ایــن مناظرات؛ کاملاً ایــن مطلب روشن می‌گردد ke ایــن علوم جز از یک منبع وابسته be الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.

پدر و مادر امام:

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند ke در سال 183 ه.ق. be دست هارون عباسی be شهادت رسیدند و مادر گرامیشان “نجمه” نام داشت.

تولد امام:

حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدة الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده be جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده اســت که: “هنگامی‌که be حضرتش حامله شدم be هیچ وجه ثقل حمل ra در خود حس نمی‌کردم و وقتی be خواب می‌رفتم؛ صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر “لااله‌الاالله” ra از شکم خود می‌شنیدم؛ امــا چــون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی‌رسید. هنگامی‌که وضع حمل انــجـام شد؛ نوزاد دو دستش ra be زمین نهاد و سرش ra be ســوی آسمان بلند کــرد و لبانش ra تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت.”(2)

نظیر ایــن واقعه؛ هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نــیــز نقل شده است؛ از جمله حضرت عیسی ke be اراده الهی در اوان تولد؛ در گهواره لب be سخن گشوده و ba مردم سخن گـفـتـنـد ke شرح ایــن ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)

زندگی امام در مدینه:

حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت be مرو در مدینه زادگاهشان؛ ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان be هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می‌پرداختند. مردم مدینه نــیــز بسیار امام ra دوست می‌داشتند و be ایشان همچون پدری مهربان می‌نگریستند. تا قبل از ایــن سفر؛ ba اینکه امام بیشتر سالهای عمرش ra در مدینه گذرانده بود؛ امــا در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت ke گوش be فرمان اوامر امام بودند.

امام در گفتگویی ke ba مأمون درباره ولایت عهدی داشتند؛ در ایــن باره ایــن گونه می‌فرمایند: “همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی ra بر من نیفزود. هنگامی ke من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگــر از کوچه‌های شهر مدینه عبور می‌کردم؛ عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان ra نزد من می‌آوردند و کسی نبود ke بتوانم نیاز او ra برآورده سازم مگر اینکه ایــن کار ra انــجـام می‌دادم و مردم be چشم عزیز و بزرگ خویش؛ be من مى‌نگریستند.”

امامت حضرت رضا (علیه السلام):

امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. be خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان ra be عــنــوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند ke be نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نماییم.

یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌گوید: «ما شصت نفر بودیم ke موسی بن‌جعفر be جمع ما وارد شــد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: “آیا می‌دانید من کیستم؟” گفتم: “تو آقا و بزرگ ما هستی.” فرمود: “نام و لقب من ra بگویید.” گفتم: “شما موسی بن جعفر بن محمد هستید.” فرمود: “این ke ba من اســت کیست؟” گفتم: “علی بن موسی بن جعفر.” فرمود: “پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من اســت و بعد از مرگ من وصی من می‌باشد.”»(4) در حدیث مشهوری نــیــز ke جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السلام) be عــنــوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام) نــیــز مکرر be امام کاظم می‌فرمودند ke “عالم‌ آل محمد از فرزندان تو اســت و او وصی بعد از تو می‌باشد.”

اوضاع سیاسی:

مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود ke می‌توان آن ra be سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

ده سال اول امامت آن حضرت؛ ke همزمان بود ba زمامداری هارون.

1-      پنج سال بعد از‌ آن ke مقارن ba خلافت امین بود.

2-      پنج سال آخر امامت آن بزرگوار ke مصادف ba خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان ba خلافت هارون الرشید بود. در ایــن زمان اســت ke مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار بــرای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون بــرای کشتن امام رضا (علیه السلام) می‌شد تا آنجا ke در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ امــا فرصت نیافت نقشه خود ra عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین be خلافت رسید. در ایــن زمان be علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و ایــن تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود ke او و دستگاه حکومت؛ از توجه be ســوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از ایــن رو می‌توانیم ایــن دوره ra در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.

اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین ra شکست داده و او ra be قتل برساند و لباس قدرت ra be تن نماید و توانسته بود ba سرکوب شورشیان فرمان خود ra در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق ra be یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل ‌بن ‌سهل ra ke مردی بسیار سیاستمدار بود؛ وزیر و مشاور خویش قرار داد. امــا خطری ke حکومت او ra تهدید می‌کرد علویان بودند ke بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت؛ اکنون ba استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت؛ هــر یک be عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت ba مأمون ra برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ be علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین be ســوی خود؛ و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر ایــن مدعا ایــن اســت ke هــر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می‌کردند؛ انبوه مردم از هــر طبقه دعوت آنان ra اجابت کرده و be یاری آنها بر می‌خواستند و این؛ بر اثر ستم‌ها و نارواییها و انواع شکنجه‌های دردناکی بود ke مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از ایــن رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد ba علویان ra برطرف کند. بویژه ke او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی ra ke موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و بــرای استقرار پایه‌های قدرت خود؛ محیط ra امن و آرام سازد. لذا ba مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست be خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت ra be امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت be نفع امام کناره‌گیری کند؛ زیــرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست؛ ya امام می‌پذیرد و ya نمی‌پذیرد و در هــر دو حال بــرای خود او و خلافت عباسیان؛ پیروزی است. زیــرا اگــر بپذیرد ناگزیر؛ بنابر شرطی ke مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت ra خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او ra پــس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی اســت بــرای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون ایــن ke کسی آگاه شود؛ امام ra از میان بردارد تا حکومت be صورت شرعی و قانونی be او بازگردد. در ایــن صورت علویان ba خشنودی be حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او ra شرعی تلقی می‌کردند و او ra be عــنــوان جانشین امام می‌پذیرفتند. از طرف دیگر چــون مردم حکومت ra مورد تایید امام می‌دانستند لذا قیامهایی ke بر ضد حکومت می‌شد جاذبه و مشروعیت خود ra از دست می‌داد.

او می‌اندیشید اگــر امام خلافت ra نپذیرد ایشان ra be اجبار ولیعهد خود می‌کند ke در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه می‌گردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی ke be بهانه غصب خلافت و ستم؛ توسط عباسیان انــجـام می‌گرفت دلیل و توجیه خود ra از دست می‌داد و ba استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمی‌شد. از طرفی او می‌توانست امام ra نزد خود ساکن کــنــد و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هــر حرکتی از ســوی امام و شیعیان ایشان ra سرکوب کند. همچنین او گمان می‌کرد ke از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام؛ ایشان ra be خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود ra در میان دوستدارانش از دست می‌دهد.

سفر be ســوی خراسان:

مأمون بــرای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود ra be مدینه؛ خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت ra be اجبار be ســوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش ra از راهی ke کمتر ba شیعیان برخورد داشته باشد؛ بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه؛ جبل؛ کرمانشاه و قم بوده اســت ke نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد ke مــمــکن اســت شیعیان ba مشاهده امام در میان خود be شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شــونــد و بخواهند آن حضرت ra در میان خود نگه دارند ke در ایــن صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام ra از مسیر بصره؛ اهواز و فارس be ســوی مرو حرکت داد.ماموران او نــیــز پیوسته حضرت ra زیر نظر داشتند و اعمال امام ra be او گزارش می‌دادند.

 

احادیث امام رضا

 

احادیث امام رضا

 

1- سه ویژگى برجسته مؤمن

لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:1ـ سُنَّهٌ مِنْ رَبِّهِ. 2ـ وَ سُنَّهٌ مِنْ نَبِیِّهِ. 3ـ وَ سُنَّهٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّهُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّهُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراهُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّهُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.

مؤمن؛ مؤمن واقعى نیست؛ مگر آن ke سه خصلت در او باشد:سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پیامبرش و سنّتى از امامش. امّا سنّت پروردگارش؛ پوشاندن راز خود است؛امّا سنّت پیغمبرش؛ مدارا و نرم رفتارى ba مردم است؛امّا سنّت امامش؛ صبر کردن در زمان تنگدستى و پریشان حالى است.

2- پاداش نیکى پنهانى و سزاى افشا کننده بدى

« أَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَهِ یَعْدِلُ سَبْعینَ حَسَنَهً؛ وَ الْمُذیعُ بِالسَّیِّئَهِ مَخْذُولٌ؛ وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَهِ مَغْفُورٌ لَهُ ».

پنهان کننده کار نیک [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است؛ و آشکارکننده کار بد سرافکنده است؛ و پنهان کننده کار بد آمرزیده است.

3- نظافت

« مِنْ أَخْلاقِ الأَنْبِیاءِ التَّنَظُّفُ ».

از اخلاق پیامبران؛ نظافت و پاکیزگى است.

4- امین و امیننما

« لَمْ یَخُنْکَ الاَْمینُ وَ لکِنِ ائْتَمَنْتَ الْخائِنَ ».

امین be تو خیانت نکرده [و نمىکند] و لیکن [تو] خائن ra امین تصوّر نموده اى.

5- مقام برادر بزرگتر

« أَلاَْخُ الاَْکْبَرُ بِمَنْزِلَهِ الاَْبِ ».

برادر بزرگتر be منزله پدر است.

6- دوست و دشمن هــر کس

« صَدیقُ کُلِّ امْرِء عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ ».

دوست هــر کس عقل او؛ و دشمنش جهل اوست.

7- نام بردن ba احترام

« إِذا ذَکَرْتَ الرَّجُلَ وَهُوَ حاضِرٌ فَکَنِّهِ؛ وَ إِذا کَانَ غائِباً فَسَمِّه ».

چون شخص حاضرى ra نام برى [براى احترام] کنیه او ra بگو و اگــر غائب باشد نامش ra بگو.

8- بدى قیل و قال

« إِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ الْقیلَ وَ الْقالَ وَ إضاعَهَ الْمالِ وَ کَثْرَهَ السُّؤالِ ».

به درستى ke خداوند؛ داد و فریاد و تلف کردن مال و پُرخواهشى ra دشمن مىدارد.

9- ویژگیهاى دهگانه عاقل

« لا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَکُونَ فیهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ؛ وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَیْهِ؛ وَ لا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنى. وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَهِ. ثُمَّ قالَ(علیه السلام): أَلْعاشِرَهُ وَ مَا الْعاشِرَهُ؟ قیلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ(علیه السلام): لا یَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَیْرٌ مِنّى وَ أَتْقى ».

عقل شخص مسلمان تمام نیست؛ مگر ایــن ke ده خصلت ra دارا باشد:1ـ از او امید خیر باشد. 2ـ از بدى او در امان باشند. 3ـ خیر اندک دیگرى ra بسیار شمارد. 4ـ خیر بسیار خود ra اندک شمارد. 5ـ هــر چــه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود. 6ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود. 7ـ فقر در راه خدایش از توانگرى محبوبتر باشد. 8ـ خوارى در راه خدایش از عزّت ba دشمنش محبوبتر باشد. 9ـ گمنامى ra از پرنامى خواهانتر باشد. 10ـ ســپــس فرمود: دهمى چیست و چیست دهمى؟ be او گفته شد: چیست؟ فرمود: احدى ra ننگرد جز ایــن ke بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است.

10- نشانه سِفله

« سُئِلَ الرِّضا(علیه السلام) عَنِ السِّفْلَهِ فَقالَ(علیه السلام):مَنْ کانَ لَهُ شَىْءٌ یُلْهیهِ عَنِ اللّهِ ».

از امام رضا(علیه السلام) سؤال شد: سفله کیست؟فرمود: آن ke چیزى دارد ke از [یاد] خدا بازش دارد.

11- ایمان؛ تقوا و یقین

« إِنَّ الاِْیمانَ أَفْضَلُ مِنَ الاٌِسْلامِ بِدَرَجَه؛ وَ التَّقْوى أَفْضَلُ مِنَ الاِْیمانِ بِدَرَجَه وَ لَمْ یُعطَ بَنُو آدَمَ أَفْضَلَ مِنَ الْیَقینِ ».

ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است؛ و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان اســت و be فرزند آدم چیزى بالاتر از یقین داده نشده است.

12- میهمانى ازدواج

« مِنَ السُّنَّهِ إِطْعامُ الطَّعامِ عِنْدَ التَّزْویجِ ».

اطعام و میهمانى کردن براى ازدواج از سنّت است.

13- صله رحم ba کمترین چیز

« صِلْ رَحِمَکَ وَ لَوْ بِشَرْبَه مِنْ ماء؛ وَ أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الأَذى عَنْه ».

پیوند خویشاوندى ra برقرار کنید گرچه ba جرعه آبى باشد؛ و بهترین پیوند خویشاوندى؛ خوددارى از آزار خویشاوندان است.

14- سلاح پیامبران

« عَنِ الرِّضا(علیه السلام) أَنَّهُ کانَ یَقُولُ لاَِصْحابِهِ: عَلَیْکُمْ بِسِلاحِ الاَْنْبِیاءِ؛ فَقیلَ: وَ ما سِلاحُ الاَْنْبِیاءِ؟ قالَ: أَلدُّعاءُ ».

حضرت رضا(علیه السلام) همیشه be اصحاب خود مىفرمود: بر شما باد be اسلحه پیامبران؛ گفته شد: اسلحه پیامبران چیست؟ فرمود: دعا.

15- نشانه هاى فهم

« إِنَّ مِنْ عَلاماتِ الْفِقْهِ: أَلْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ؛ وَ الصَّمْتُ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الْحِکْمَهِ إِنَّ الصَّمْتَ یَکْسِبُ الَْمحَبَّهَ؛ إِنَّهُ دَلیلٌ عَلى کُلِّ خَیْر ».

از نشانه هاى دین فهمى؛ حلم و علم است؛ و خاموشى درى از درهاى حکمت است. خاموشى و سکوت؛ دوستىآور و راهنماى هــر کار خیرى است.

16- گوشه گیرى و سکوت

« یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ تَکُونُ الْعافِیَهُ فیهِ عَشَرَهَ أَجْزاء: تِسْعَهٌ مِنْها فى إِعْتِزالِ النّاسِ وَ واحِدٌ فِى الصَّمْتِ ».

زمانى بر مردم خواهد آمد ke در آن عافیت ده جزء اســت ke نُه جزء آن در کناره گیرى از مردم و یک جزء آن در خاموشى است.

17- حقیقت توکّل

« سُئِلَ الرِّضا(علیه السلام): عَنْ حَدِّ التَّوَکُّلِّ؟ فَقالَ(علیه السلام): أَنْ لا تَخافَ أحَدًا إِلاَّاللّهَ ».

از امام رضا(علیه السلام) از حقیقت توکّل سؤال شد.

فرمود: ایــن ke جز خدا از کسى نترسى.

18- بدترین مردم

« إِنَّ شَرَّ النّاسِ مَنْ مَنَعَ رِفْدَهُ وَ أَکَلَ وَحْدَهُ وَ جَلَدَ عَبْدَهُ ».

به راستى ke بدترین مردم کسى اســت ke یارىاش ra [از مردم] باز دارد و تنها بخورد و زیردستش ra بزند.

19- زمامداران ra وفایى نیست

« لَیْسَ لِبَخیل راحَهٌ؛ وَ لا لِحَسُود لَذَّهٌ؛ وَ لا لِمُـلـُوک وَفاءٌ وَ لا لِکَذُوب مُرُوَّهٌ ».

بخیل ra آسایشى نـیـسـت و حسود ra خوشى و لذّتى نـیـسـت و زمامدار ra وفایى نـیـسـت و دروغگو ra مروّت و مردانگى نیست.

20- دست بوسى نه!

« لا یُقَبِّلُ الرَّجُلُ یَدَ الرَّجُلِ؛ فَإِنَّ قُبْلَهَ یَدِهِ کَالصَّلاهِ لَهُ ».

کسى دست کسى ra نمىبوسد؛ زیــرا بوسیدن دست او مانند نماز خواندن براى اوست.

21- حُسن ظنّ be خدا

« أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّهِ؛ فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ کانَ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَنْ رَضِىَ بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْیَسیرُ مِنَ الْعَمَلِ. وَ مَنْ رَضِىَ بِالْیَسیرِ مِنَ الْحَلالِ خَفَّتْ مَؤُونَتُهُ وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللّهُ دارَ الدُّنْیا وَ دَواءَها وَ أَخْرَجَهُ مِنْها سالِمًا إِلى دارِالسَّلامِ ».

به خداوند خوشبین باش؛ زیــرا هــر ke be خدا خوشبین باشد؛ خدا ba گمانِ خوشِ او همراه است؛ و هــر ke be رزق و روزى اندک خشنودباشد؛ خداوند be کردار اندک او خشنود باشد؛ و هــر ke be اندک از روزى حلال خشنود باشد؛ بارش سبک و خانواده اش در نعمت باشد و خداوند او ra be درد دنیا و دوایش بینا سازد و او ra از دنیا be سلامت be دارالسّلامِ بهشت رساند.

22- ارکان ایمان

« أَلاْیمانُ أَرْبَعَهُ أَرْکان: أَلتَّوَکُّلُ عَلَى اللّهِ؛ وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ وَ التَّسْلیمُ لاَِمْرِاللّهِ؛ وَ التَّفْویضُ إِلَى اللّهِ ».

ایمان چهار رکن دارد: 1ـ توکّل بر خدا 2ـ رضا be قضاى خدا 3ـ تسلیم be امر خدا4ـ واگذاشتن کار be خدا.

23- بهترین بندگان خدا

« سُئِلَ عَلَیْهِ السَّلامُ عَنْ خِیارِ الْعبادِ؟ فَقالَ(علیه السلام):أَلَّذینَ إِذا أَحْسَنُوا إِسْتَبْشَرُوا؛ وَ إِذا أَساؤُوا إِسْتَغْفَرُوا وَ إِذا أُعْطُوا شَکَرُوا؛ وَ إِذا أُبْتِلُوا صَبَرُوا؛ وَ إِذا غَضِبُوا عَفَوْ ».

از امام رضا(علیه السلام) درباره بهترین بندگان سؤال شد.

فرمود: آنان ke هــر گاه نیکى کـنـنـد خوشحال شوند؛ و هرگاه بدى کـنـنـد آمرزش خواهند؛ و هــر گاه عطا شــونــد شکر گزارند و هــر گاه بلا بینند صبر کنند؛ و هــر گاه خشم کـنـنـد درگذرند.

24- تحقیر فقیر

« مَنْ لَقِىَ فَقیرًا مُسْلِمًا فَسَلَّمَ عَلَیْهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَى الاَْغْنِیاءِ لَقَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیمَهِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانُ ».

کسى ke فقیر مسلمانى ra ملاقات نماید و بر خلاف سلام کردنش بر اغنیا بر او سلام کند؛ در روز قیامت در حالى خدا ra ملاقات نماید ke بر او خشمگین باشد.

25- عیش دنیا

« سُئِلَ الاِْمامُ الرِّضا(علیه السلام): عَنْ عَیْشِ الدُّنْیا؟ فَقالَ: سِعَهُ الْمَنْزِلِ وَ کَثْرَهُ الُْمحِبّینَ ».

از حضرت امام رضا(علیه السلام) درباره خوشى دنیا سؤال شد. فرمود: وسعت منزل و زیادى دوستان.

26- آثار زیانبار حاکمان ظالم

« إِذا کَذَبَ الْوُلاهُ حُبِسَ الْمَطَرُ؛ وَ إِذا جارَ السُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَهُ؛ وَ إِذا حُبِسَتِ الزَّکوهُ ماتَتِ الْمَواشى ».

زمانى ke حاکمان دروغ بگویند باران نبارد؛ و چــون زمامدار ستم ورزد؛ دولت؛ خوار گردد. و اگــر زکات اموال داده نشود چهارپایان از بین روند.

27- رفع اندوه از مؤمن

« مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِن فَرَّجَ اللّهُ عَنْ قَلْبِهِ یَوْمَ القِیمَهِ ».

هر کس اندوه و مشکلى ra از مؤمنى برطرف نماید؛ خداوند در روز قیامت اندوه ra از قلبش برطرف سازد.

28- بهترین اعمال بعد از واجبات

« لَیْسَ شَىْءٌ مِنَ الاَْعْمالِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بَعْدَ الْفَرائِضِ أَفْضَلَ مِنْ إِدْخالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ ».

بعد از انــجـام واجبات؛ کارى بهتر از ایجاد خوشحالى براى مؤمن؛ نزد خداوند بزرگ نیست.

29- سه چیز وابسته be سه چیز

« ثَلاثَهٌ مُوَکِّلٌ بِها ثَلاثَهٌ: تَحامُلُ الاَْیّامِ عَلى ذَوِى الاَْدَواتِ الْکامِلَهِ وَإِسْتیلاءُ الْحِرْمانِ عَلَى الْمُتَقَدَّمِ فى صَنْعَتِهِ؛ وَ مُعاداهُ الْعَوامِ عَلى أَهْلِ الْمَعْرِفَهِ ».

سه چیز وابسته be سه چیز است: 1ـ سختى روزگار بر کسى ke ابزار کافى دارد؛ 2ـ محرومیت زیاد براى کسى ke در صنعت عقب مانده باشد؛ 3ـ و دشمنىِ مردم عوام ba اهل معرفت.

30- میانه روى و احسان

« عَلَیْکُمْ بِالْقَصْدِ فِى الْغِنى وَ الْفَقْرِ؛ وَ الْبِرِّ مِنَ الْقَلیلِ وَ الْکَثیرِ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى یَعْظُمُ شِقَّهَ الـتَّمْرَهِ حَتّى یَأْتِىَ یَوْمَ الْقِیمَهِ کَجَبَلِ أُحُد ».

بر شما باد be میانهروى در فقر و ثروت؛ و نیکى کردن چــه کم و چــه زیاد؛ زیــرا خداوند متعال در روز قیامت یک نصفه خرما ra چنان بزرگ نماید ke مانند کوه اُحد باشد.

31- دیدار و اظهار دوستى ba هم

« تَزاوَرُوا تَحابُّوا وَ تَصافَحُوا وَ لا تَحاشَمُو ».

به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر ra دوست داشته باشید و دست یکدیگر ra بفشارید و be هم خشم نگیرید.

32- راز پوشى در کارها

« عَلَیْکُمْ فى أُمُورِکُمْ بِالْکِتْمانِ فى أُمُورِ الدّینِ وَ الدُّنیا فَإِنَّهُ رُوِىَ « أَنَّ الاِْذاعَهَ کُفْرٌ» وَ رُوِىَ « الْمُذیعُ وَ الْقاتِلُ شَریکانِ» وَ رُوِىَ « ما تَکْتُمُهُ مِنْ عَدُوِّکَ فَلا یَقِفُ عَلَیْهِ وَلیُّکَ».:

بر شما باد be رازپوشى در کارهاتان در امور دین و دنیا. روایت شده ke « افشاگرى کفر است» و روایت شده « کسى ke افشاى اَسرار مىکند ba قاتل شریک است» و روایت شده ke « هــر چــه از دشمن پنهان مىدارى؛ دوست توهم بر آن آگاهى نیابد».

33- پیمان شکنى و حیلهگرى

« لا یَعْدُمُ المَرْءُ دائِرَهَ السَّوْءِ مَعَ نَکْثِ الصَّفَقَهِ؛ وَ لا یَعْدُمُ تَعْجیلُ الْعُقُوبَهِ مَعَ إِدِّراءِ الْبَغْىِ ».

آدمى نمىتواند از گردابهاى گرفتارى ba پیمان شکنى رهایى یابد؛ و از چنگال عقوبت رهایى ندارد کسى ke ba حیله be ستمگرى مىپردازد.

34- برخورد مناسب ba چهار گروه

« إِصْحَبِ السُّلْطانَ بِالْحَذَرِ؛ وَ الصَّدیقَ بِالتَّواضُعِ؛ وَ الْعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ وَ الْعامَّهَ بِالْبُشْرِ ».

با سلطان و زمامدار ba ترس و احتیاط همراهى کن؛ و ba دوست ba تواضع و ba دشمن ba احتیاط؛ و ba مردم ba روى خوش.

35- رضایت be رزق اندک

« مَنْ رَضِىَ عَنِ اللّهِ تَعالى بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِىَ اللّهُ مِنْهُ بِالْقَلیلِ مِنَ الْعَمَلِ ».

هر کس be رزق و روزى کم از خدا راضى باشد؛ خداوند از عمل کم او راضى باشد.

36- عقل و ادب

« أَلْعَقْلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ؛ وَ الاَْدَبُ کُلْفَهٌ فَمَنْ تَکَلَّفَ الأَدَبَ قَدَرَ عَلَیْهِ؛ وَ مَنْ تَکَلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ یَزْدِدْ بِذلِکَ إِلاّ جَهْل ».

عقل؛ عطیّه و بخششى اســت از جانب خدا؛ و ادب داشتن؛ تحمّل یک مشقّت است؛ و هــر کس ba زحمت ادب ra نگهدارد؛ قادر بر آن مىشود؛ امّا هــر ke be زحمت بخواهد عقل ra be دست آورد جز بر جهل او افزوده نمىشود.

37- پاداشِ تلاشگر

« إِنَّ الَّذى یَطْلُبُ مِنْ فَضْل یَکُفُّ بِهِ عِیالَهُ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الُْمجاهِدِ فى سَبیلِ اللّهِ ».

به راستى کسى ke در پى افزایش رزق و روزى اســت تا ba آن خانواده خود ra اداره کند؛ پاداشش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.

38- be پنج کس امید نداشته باش

« خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ فَلا تَرْجُوهُ لِشَىْء مِنَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ:مَنْ لَمْ تَعْرِفَ الْوَثاقَهَ فى أُرُومَتِهِ؛ وَ الکَرَمَ فى طِباعِهِ؛ وَ الرَّصانَهَ فى خَلْقِهِ؛ وَ النُّبْلَ فى نَفْسِهِ؛ وَ الَْمخافَهَ لِرَبِّهِ ».

پنج چیز اســت ke در هــر کس نباشد امید چیزى از دنیا و آخرت be او نداشته باش:1ـ کسى ke در نهادش اعتماد نبینى؛2ـ و کسى ke در سرشتش کَرم نیابى؛3ـ و کسى ke در آفرینشش استوارى نبینى؛4ـ و کسى ke در نفسش نجابت نیابى؛5ـ و کسى ke از خدایش ترسناک نباشد.

39- پیروزىِ عفو و گذشت

« مَا التَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ إِلاّ نُصِرَ أَعْظَمُهُما عَفْوً ».

هرگز دو گروه ba هم روبه رو نمىشوند؛ مگر ایــن ke نصرت و پیروزى ba گروهى اســت ke عفو و بخشش بیشترى داشته باشد.

40- عمل صالح و دوستى آل محمّد

« لا تَدْعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ وَ الاِْجْتِهادَ فِى الْعِبادَهِ إِتِّکالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(علیهم السلام) وَ لا تَدْعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّد(علیهم السلام)لاَِمْرِهِمْ إِتِّکالاً عَلَى الْعِبادَهِ فَإِنَّهُ لا یُقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَ الاْخَرِ ».

مبادا اعمال نیک ra be اتّکاى دوستى آل محمّد(علیهم السلام) رها کنید؛ و مبادا دوستى آل محمّد(علیهم السلام) ra be اتّکاى اعمال صالح از دست بدهید؛ زیــرا هیچ کدام از ایــن دو؛ be تنهایى پذیرفته نمى شود.


زندگی نامه امام زمان

امام زمان

امام زمان

 

علائم ظهور حضرت مهدی (عج) بر دو دسته تقسیم می شوند:

الف: علائم حتمی و قطعی؛

ب: علائم غیر حتمی و غیر قطعی ke البته در ایــن علائم هم مــمــکن اســت اختلاف نظر وجود داشته باشد.

علائم غیر حتمی فراوان هستند و نوعاً بعضی از آنان be وقوع پیوسته اســت امــا علائم حتمی و قطعی هنوز رخ نداده اند بعضی از ایــن علائم قطعی عبارتند از:

1. خروج سفیانی: پیش از ظهور مردی از نسل ابوسفیان در منطقه شام خروج می کــنــد و ba تظاهر be دینداری گروه زیادی از مسلمانان ra می فریبد و be گرد خود می آورد و بخش گسترده ای از سرزمینهای اسلام ra be تصرف خویش در می آورد و بر مناطق پنجگانه شام؛ حمص؛ فلسطین؛ اردن و قنسرین (نام شهری در نزدیکی حلب) و منطقه عراق سیطره می یابد و در کوفه و نجف be قتل عام شیعیان می پردازد و بــرای کشتن و یافتن آنان جایزه تعیین می کــنــد آنگاه ke از ظهور امام زمان باخبر می شــود ba سپاهی گران be جنگ وی می رود ke در منطقه بیداد (بین مکه و مدینه) ba سپاه امام (ع) برخورد می کــنــد و be امر خدا هــمــه لشگریان وی be جز چند نفر در زمین فرو می روند و هلاک می شوند. [1]

2. خسف در بیداء: خسف یعنی فرو رفتن و پنهان شدن؛ و بیداء نام منطقه ای در مکه و مدینه است. ظاهراً لشگر سفیانی در ایــن منطقه ke be قصد جنگ ba امام عصر(عج) آمده اســت در زمین فرو می روند. [2]

3. خروج یمانی: سرداری از یمن قیام می کــنــد و مردم ra be حق و عدل دعوت می کــنــد ایــن نشانه در منابع عامه نـیـسـت ولــی در مصادر شیعه روایات فراوانی در ایــن باره وجود دارد. امام صادق (ع) فرمود: قیامهای سه گانه خراسانی؛ سفیانی؛ یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد بود و هیچ پرچمی be اندازه پرچم یمانی دعوت حق و هدایت نمی کــنــد و هم فرمود ke یمانی از علائم حتمی است. [3]

4. قتل نفس زکیه: زکیه یعنی فرد پاک و بی گناه و کسی ke قتلی انــجـام نداده اســت و جرمی ندارد.  در آستانه ظهور مهدی (عج) در گیرودار مبارزات زمینه ساز انقلاب حضرت مهدی (عج) فردی پاکباخته و مخلص از اولاد حضرت امام حسن مجتبی (ع) در راه امام می کوشد و در ایــن راه مظلومانه be قتل می رسد. روایات گاهی نفس زکیه و گاهی «سید حسنی» گفته اند امام باقر (ع) فرمود: بین ظهور مهدی (عج) و کشته شدن نفس زکیه بیش از پانزده شبانه روز فاصله نیست. [4]

5. صیحه آسمانی: منظور از صیحه آسمانی صدایی اســت ke در آستانه ظهور حضرت مهدی در آسمان شنیده می شــود و هــمــه مردم آن ra می شنوند در روایات تعبیر be «نداء» «فزعه» «صوت» نــیــز بکار رفته اســت ke ظاهر آن نشان می دهد ke هــر یک از اینها نشانه جداگانه ای اســت ke پیش از ظهور واقع می شــود لکن be نظر می رسد ke اینها تعبیر از یک واقعیت اســت و مــمــکن هم هست ke از سه حادثه جدای از هم خبر داده باشند ke اول صداهای هولناکی برآید و هــمــه ra be خود متوجه کــنــد (صیحه) و be دنبال آن صدای مهیب و هولناکی شنیده شــود ke دلهای مردم ra be وحشت اندازد (فزعه) و آن گاه از آسمان صدایی شنیده می شــود ke مردم ra be ســوی مهدی(عج) فرا می خواند (نداء) روایاتی ke از ایــن معنا خبر داده اند از طریق شیعه و سنی فراوان هستند. امام باقر (ع) می فرماید: ندا کننده ای از آسمان نام قائم ra ندا می کــنــد پــس هــر ke در شرق و غرب اســت آن ra می شنود و از وحشت ایــن صدا خوابیده ها بیدار و ایستادگان نشسته و نشستگان بر دو پای خویش می ایستند رحمت خدا بر کسی ke از ایــن صدا عبرت گیرد و ندای وی ra اجابت کــنــد زیــرا صدای نخست؛ صدای جبرئیل روح الأمین است.

آنگاه می فرماید: ایــن صدا در شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان خواهد بود در ایــن هیچ شک نکنید و بشنوید و فرمان برید؛ در آخر روز شیطان فریاد می زند ke «فلانی مظلوم کشته شد» تا مردم ra بفریبد و be شک اندازد. و امام صادق (ع) می فرماید: در ابتدای روز گویند ه ای در آسمان ندا می دهد ke آگاه باشید ke حق ba علی و شیعیان اوست. پــس از آن در پایان روز شیطان ke لعنت خدا بر او باد از روی زمین فریاد می زند ke حق ba عثمان و پیروان اوست پــس در ایــن هنگام باطل گرایان be شک می افتند هرگاه گوینده ای از آسمان نداء بزند ke حق ba اولاد محمد(ص) اســت در آن هنگام ظهور مهدی(عج) be سر زبانها می افتد be گونه ای ke غیر از او یاد نمی کنند. [5]

6. خروج دجال: ایــن نشانه در کتب اهل سنت از علائم برپایی قیامت شناخته شده اســت [6]   ولــی در منابع روایی شیعه از نشانه های ظهور است. و اشکال ندارد ke هم علامت ظهور و هم علامت معاد باشد. چــون خود ظهور امام عصر (عج) هم از علائم آخرالزمان می باشد.

دجال فردی اســت ke در آخر الزمان و پیش از قیام مهدی (عج) خروج می کــنــد و غیر عادی اســت و ba انــجـام کارهای شگفت انگیز جمع زیادی از مردم ra می فریبد و سرانجام be دست عیسی مسیح (ع) در کنار دروازه ”لد“ در منطقه شام be هلاکت می رسد. در مورد دجال نظریه های متعددی طرح شده اســت مثلا گروهی آن ra فردی نامیده اند و دسته ای آن ra جریانی می دانند و نه شخص معین ke مطرح کردن ایــن امور مجال دیگری ra می طلبد. [7]

[1] کمال الدین؛ ص 651. و بحار الأنوار؛ ج 52؛ ص 215؛ و کنز العمال؛ ج 14؛ ص 272؛ تاریخ غیبت کبری؛ ص 518 الی 520.

[2] مراصد الاطلاع؛ ج1؛ ص239؛ وافی؛ ج2؛ ص 442؛ مسائل العشره چاپ شده در مجموع مصنفات شیخ مفید؛ ج 3؛ ص 122 و غیبت نعمانی؛ ص 252؛ منتخب الأثر؛ ص 459؛ کتاب الغیبه نعمانی ص 252؛ تاریخ غیبت کبری ص 499 ـ 520.

[3] تاریخ غیبت کبری؛ ص 525؛ کتاب غیبت  نعمانی 252.

[4] منتخب الأثر؛ 459؛ تاریخ الغیبه الکبری؛ ص 511؛ الارشاد؛ ج2؛ ص374؛ اعلام الوری؛ ص 427.

[5] تاریخ ما بعد الظهور/176 ـ کشف الغمه ج3؛  ص 260 ؛ وافی؛ ج 2؛ ص 445 ـ 446؛ کتاب الغیبه؛ شیخ طوسی؛ ص 435 و454 و453 – ارشاد؛ ج2؛ ص 371؛ کمال الدین / 651 بحار الأنوار؛ ج52؛ ص204-288-290؛ منتخب الاثر؛ ص 459؛ غیبت نعمانی/254.

[6] سنن ترمذی؛ ج4؛ ص 507 ـ 519؛ سنن ابی داوود؛ ج4؛ ص 115؛ صحیح مسلم؛ ج 18؛ ص 46 و 81.

[7] بحارالأنوار؛ ج 52؛ ص 193و209؛ کمال الدین 525 و 526؛ کشف الغمه؛ ج 3؛ ص 281؛ المسائل العشر؛ چاپ شده در مصنفات شیخ طوسی؛ ج3؛ ص 122؛ ارشاد؛ ج2؛ ص 371؛ کنز العمال؛ ج 14؛ ص 198ـ200.

 

زندگینامه امام زمان

 

زندگینامه امام زمان

 

نام: محمد بن الحسن
کنیه: ابوالقاسم
امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر اکرم(ص) است. در روایات آمده اســت ke شایسته نـیـسـت آن حضرت ra ba نام و کنیه؛ اسم ببرند تا آن گاه ke خداوند be ظهورش زمین ra مزیّن و دولتش ra ظاهر گرداند.

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج):

مهدى؛ خاتم؛ منتظر؛ حجت؛ صاحب الامر؛ صاحب الزمان؛ قائم و خلف صالح.
شیعیان در دوران غیبت صغرى ایشان ra «ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخى منابع بیش از 180 لقب براى امام زمان(ع) بیان شده است.
ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج):

وی یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان است. امام زمان حضرت مهدی (عج) در سحرگاه نیمه شعبان 255 ق در سامرّا چشم be جهان گشود و پــس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر؛ و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون؛ در سال 260 ق be دنبال شهادت حضرت عسکری علیه السلام ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام ke در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان ra عهده دار شدند. آن بزرگوار پــس از سپری شدن دوران غیبت ba تشکیل حکومت عدل جهانی احکام الهی ra در سرتاسر زمین حاکمیت خواهد بخشید.

آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق؛ علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی؛ در خانه امام عسکری علیه السلام چشم be جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت be تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. همان گونه ke ایــن دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان be اراده خداوند و be سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند؛ حضرت مهدی(عج) نــیــز در حالی ke جاسوسان و مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه السلام ra زیر نظر داشتند؛ در کمال امنیت و بدون آن ke دشمنان بویی ببرند؛ در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان قدم be جهان هستی گذاشتند.

سیمای امام زمان حضرت مهدی (عج)

پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام هــر کدام در سخنان خود be اوصاف امام مهدی(عج) اشاره کرده اند. حضرت امام رضا علیه السلام در توصیف ویژگی های چهره و سجایای اخلاقی و ویژگی های برجسته آن حضرت می فرمایند: «قائم آل محمد(عج) هاله هایی از نور چهره زیبای او ra احاطه کرده اســت رفتار معتدل و چهره شادابی دارد. از نظر ویژگی های جسمی شبیه ترین فرد be رسول خدا(ص) است. نشانه خاصّ او آن اســت ke گرچه عمر بسیار طولانی دارد؛ ولــی از سیمای جوانی برخوردار است؛ تا آن جا ke هــر بیننده ای او ra چهل ساله ya کمتر تصور می کند. از دیگر نشانه های او آن اســت ke تا زمان مرگ ba وجود گذشت زمان بسیار طولانی هرگز نشان پیری در چهره او دیده نخواهد شد».

حجت خدا
روزی عثمان بن سعید بن عمری be همراه حدود چهل نفر از بزرگان شیعه be حضور امام عسکری علیه السلام رسیدند تا درباره جانشین آن حضرت سؤال کـنـنـد و در آینده از ایجاد اختلاف در مسئله امامت جلوگیری کنند. راوی می گوید: وقتی عثمان بن سعید be حضرت عسکری علیه السلام گفت: آمده ایم تا درباره مطلب مهمی ke شما be آن آگاه ترید از شما سؤال کنیم؛ حضرت عسکری علیه السلام فرمودند: بنشین عثمان. پــس از ساعتی امام علیه السلام فرمودند: آیا می خواهید بگویم be چــه منظوری آمده اید؟ هــمــه گفتند: ای فرزند رسول خدا؛ بفرمایید. آنگاه حضرت فرمودند: آمده اید تا درباره حجت خدا و امام پــس از من بپرسید. هــمــه گفتند: آری. در ایــن لحظه ناگهان پسری ke چهره درخشانی چــون ماه داشت و از هــر حیث be امام عسکری علیه السلام شبیه بود وارد شد. حضرت فرمودند: بعد از من پیشوای شما و جانشینم ایــن فرزند من است. مواظب باشید پــس از من در دین دچار آشفتگی نشوید…
دوران زندگی امام زمان حضرت مهدی (عج)

دوران زندگی امام زمان حضرت مهدی (عج) be چهار دوره تقسیم می شود:

1) از تولد تا غیبت امام زمان حضرت مهدی (عج):

امام زمان حضرت مهدی (عج) پــس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام be صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی ke حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در ایــن دوره انــجـام دادند ایــن بود ke امام زمان حضرت مهدی (عج) ra be بزرگان شیعه معرفی کــردنــد تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.
2) غیبت صغری امام زمان حضرت مهدی (عج):

پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 ق دوره غیبت صغری آغاز شــد و تا سال 329 ق ادامه پیدا کرد. در ایــن دوره امام زمان حضرت مهدی (عج) از طریق چهار نائب be ادامه امور مردم می پرداختند.
3) دوره غیبت کبری امام زمان حضرت مهدی (عج):

این دوران از سال 329 ق شروع شــد و تا زمانی ke خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در ایــن دوره پاسخ be پرسش ها و احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت اســت و حضرت نایب خاصی بــرای ایــن دوره معرفی نکرده اند.
4) دوره حکومت امام زمان حضرت مهدی (عج):

پس از ظهور؛ امام زمان حضرت مهدی (عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد ke در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد.

 

 

احادیث امام زمان علیه السلام

 

احادیث امام زمان علیه السلام

 

1- توجّه امام مهدى(علیه السلام) be شیعیان خویش

إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ؛ وَ لا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ؛ وَ لَوْ لا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللاَّْواهُ؛ وَ اصْطَلَمَکُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا:

ما در رعایت حال شما کوتاهى نمى‌کنیم و یاد شما ra از خاطر نبرده ‌یم؛ ke اگــر جز ایــن بود گرفتارى‌ها be شما روى مى‌آورد و دشمنان؛ شما ra ریشه کن مى‌کردند. از خدا بترسید و ما ra پشتیبانى کنید.

2- عمل صالح و تقرّب be اهل بیت(علیهم السلام)

فَلْیَعْمَلْ کُلُّ امْرِء مِنْکُمْ بِما یُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا؛ وَلْیَتَجَنَّبْ ما یُدْنیهِ مِنْ کَراهِیَّتِنا وَ سَخَطِنا؛ فَإِنَّ امْرَأً یَبْغَتُهُ فُجْأَهً حینَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَهٌ؛ وَ لا یُنْجیهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوْبَه:

هر یک از شما بــایــد be آنچه ke او ra be دوستى ما نزدیک مى‌سازد؛ عمل کــنــد و از آنچه ke خوشایند ما نبوده و خشم ما در آن است؛ دورى گزیند؛ زیــرا خداوند be طور ناگهانى انسان ra مى‌گیرد؛ در وقتى ke توبه برایش سودى ندارد و پشیمانى او ra از کیفر ما be خاطر گناهش نجات نمى‌دهد.

3- تسلیم در مقابل دستورهاى اهل بیت(علیهم السلام)

فَاتَّقُوا اللّهَ؛ وَ سَلِّمُوا لَنا؛ وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَیْنا؛ فَعَلَیْنَا الاِْصْدارُ؛ کَما کانَ مِنَّا الاِْیرادُ؛ وَ لا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّىَ عَنْکُمْ؛ وَ اجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إِلَیْنا بِالْمَوَدَّهِ عَلَى السُّنَّهِ الْواضِحَهِ:

از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کارها ra be ما واگذارید؛ بر ماست ke شما ra از سرچشمه؛ سیراب برگردانیم؛ چنان ke بردن شما be سرچشمه از ما بود؛ در پى کشف آنچه از شما پوشیده شده نروید. مقصد خود ra ba دوستى ما بر اساس راهى ke روشن اســت be طرف ما قرار دهید.

4- تحقّق حتمى حقّ

أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا؛ وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَىَّ بِما أَذْکُرُهُ:

خداوند مقدّر فرموده اســت ke حقّ be مرحله نهایى و کمال خود برسد و باطل از بین برود؛ و او بر آنچه بیان نمودم گواه است.

5- خلقت هدفدار و هدایت پایدار

إِنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا أَهْمَلَهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَیْهِمُ النَّبِیّینَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ؛ یَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ یُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دینِهِمْ وَ أَنـْزَلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا؛ وَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ مَلائِکَهً یَأْتینَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَیْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذى جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَیْهِمْ:

خداوند متعال؛ خلق ra بیهوده نیافریده و آنان ra مهمل نگذاشته است؛ بـلـکـه آنان ra be قدرتش آفریده و براى آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده؛ آن گاه پیامبران ra ke مژده دهنده و ترساننده هستند be سویشان برانگیخت تا be طاعتش دستور دهند و از نافرمانى‌اش جلوگیرى فرمایند و آنچه ra از امر خداوند و دینشان نمى‌دانند be آنها بفهمانند و بر آنان کتاب فرستاد و be سویشان فرشتگان برانگیخت تا آنها میان خدا و پیامبران ـ be واسطه تفضّلى ke بر ایشان روا داشته ـ واسطه باشند.

6- ظهور حقّ

إِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ؛ وَ انْحَسَرَ عَنْکُمْ:

هرگاه خداوند be ما اجازه دهد ke سخن گوییم؛ حقّ ظاهر خواهد شــد و باطل از میان خواهد رفت و خفقان از [سرِ] شما برطرف خواهد شد.

7- تفتیش ناروا

مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ؛ وَ مَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ؛ وَ مَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشاطَ وَ مَنْ أَشاطَ فَقَدْ أَشْرَکَ:

حضرت مهدى(علیه السلام) در خصوص کسانى ke در جستجوى او بوده اند تا be حاکم جور تحویلش دهند فرموده است: آن ke بکاود؛ بجوید و آن ke بجوید دلالت دهد و آن ke دلالت دهد be هدف رسد و هــر ke [در مورد من] چنین کند؛ شرک ورزیده است.

8- ظهور حقّ be اذن حقّ

فَلا ظُهُورَ إِلاّ بَعْدَ إِذْنِ اللّهِ تَعالى ذِکْرُهُ وَ ذلِکَ بَعْدَ طُولِ الاَْمَدِ وَ قَسْوَهِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَْرْضِ جَوْرًا:

ظهورى نیست؛ مگر be اجازه خداوند متعال و آن هم پــس از زمان طولانى و قساوت دل‌ها و فراگیر شدن زمین از جور و ستم.

9- مدّعیان دروغگو

سَیَأْتى إلى شیعَتى مَنْ یَدَّعِى المُشاهَدَهَ. أَلا فَمَنِ ادَّعَى المُشاهَدَهَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیانى وَ الصَّیْحَهِ فَهُوَ کَذّابٌ مُفْتَر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیم:

آگاه باشید be زودى کسانى ادّعاى مشاهده (نیابت خاصّه) مرا خواهند کرد. آگاه باشید هــر کس قبل از خروج «سفیانى» و شنیدن صداى آسمانى؛ ادّعاى مشاهده مرا کــنــد دروغگو و افترا زننده است؛ حرکت و نیرویى جز be خداى بزرگ نیست.

10- دنیا در سراشیبى زوال

إِنَّ الدُّنْیا قَدْ دَنا فَناؤُها وَ زَوالُها وَ أَذِنَتْ بِالْوِداعِ وَ إِنّى أَدْعُوکُمْ إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ الْعَمَلِ بِکِتابِهِ وَ إِماتَهِ الْباطِلِ وَ إِحْیاءِ السُّنَّهِ:

دنیا فنا و زوالش نزدیک گردیده و در حال وداع است؛ و من شما ra be سوى خدا و پیامبرش ـ ke درود خدا بر او و آلش باد ـ و عمل be قرآنش و میراندن باطل و زنده کردن سنّت؛ دعوت مى‌کنم.

11- ذخیره بزرگ

أَنَا بَقِیَّهٌ مِنْ آدَمَ وَ ذَخیرَهٌ مِنْ نُوح وَ مُصْطَفى مِنْ إِبْراهیمَ وَ صَفْوَه مِنْ مُحَمَّد(صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِمْ أَجْمَعینَ):

من باقیمانده آدم و ذخیره نوح و برگزیده ابراهیم و خلاصه محمّد (درود خدا بر همگى آنان باد) هستم.

12- حجّت خدا

زَعَمَتِ الظَّلَمَهُ أَنَّ حُجَّهَ اللّهِ داحِضَهٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنا فِى الْکَلامِ لَزالَ الشَّکُّ:

ستمگران پنداشتند ke حجّت خدا از بین رفته است؛ در حالى ke اگــر be ما اجازه سخن گفتن داده مى‌شد؛ هــر آینه تمام شکّ‌ها ra از بین مى‌بردیم.

13- عطسه؛ نشانه سلامت

أَلا أُبَشِّرُکَ فِى الْعِطاسِ فَقُلْتُ بَلى قالَ: هُوَ أَمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَهَ أَیّام:

نسیم؛ خدمتکار حضرت مهدى(علیه السلام) گوید: آن حضرت be من فرمود: آیا تو ra در مورد عطسه کردن بشارت دهم؟ گفتم: آرى. فرمود: عطسه؛ علامتِ امان از مرگ تا سه روز است.

14- نماز؛ طردکننده شیطان

ما أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّیْطانِ بِشَىْء مِثْلِ الصَّلوهِ؛ فَصَلِّها وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّیْطانِ:

هیچ چیز مثل نماز؛ بینى شیطان ra be خاک نمى‌مالد؛ پــس نماز بخوان و بینى شیطان ra be خاک بمال.

15- حق الناس

لا یَحِلُّ لاَِحَد أَنْ یَتَصَرَّفَ فى مالِ غَیْرِهِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ:

تصرّف در مال هیچ کس بدون اجازه او جایز نیست.

16- پناه بردن be خدا

أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمى بَعْدَ الْجَلاءِ وَ مِنَ الضَّلالَهِ بَعْدَ الْهُدى وَ مِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَ مُرْدِیاتِ الْفِتَنِ:

پناه be خدا مى‌رم از نابینایى بعد از بینایى و از گمراهى بعد از راهیابى و از اعمال ناشایسته و فرو افتادن در فتنه‌ها.

17- اسوه هاى حقیقت

إِنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فینا؛ لا یَقُولُ ذلِکَ سِوانا إِلاّ کَذّابٌ مُفْتَر:

حقّ ba ما و در میان ماست؛ کسى جز ما چنین نگوید؛ مگر آن ke دروغگو و افترا زننده باشد.

18- ظهور فَرَج be اذن خدا

وَ أَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؛ کَذَبَ الْوَقّاتُونَ. وَ أَمّا قَوْلُ مَنْزَعَمَ أَنَّ الْحُسَیْنَ(علیه السلام) لَمْ یُقْتَلْ؛ فَکُفْرٌ وَ تَکْذیبٌ وَ ضَلالٌ:

امّا ظهور فرج؛ موکول be اراده خداوند متعال اســت و هــر کس براى ظهور ما وقت تعیین کــنــد دروغگوست. و امّا گفته کسانى ke پنداشته‌اند امام حسین(علیه السلام) کشته نشده؛ کفر و دروغ و گمراهى است.

19- شناخت خدا

إِنَّ اللّهَ تَعالى هُوَ الَّذى خَلَقَ الاَْجْسامَ وَ قَسَّمَ الاَْرْزاقَ لاَِنَّهُ لَیْسَ بِجِسْم وَلا حالّ فیجِسْم«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىءٌ وَ هُوَالسَّمیعُ الْعَلیمُ»:

همانا خداوند متعال؛ کسى اســت ke اجسام ra آفریده و ارزاق ra تقسیم فرموده؛ او جسم نـیـسـت و در جسمى هم حلول نکرده؛ چیزى مثل او نـیـسـت و شنوا و داناست.

20- ائمّه(علیهم السلام) دست پرورده‌هاى پروردگار

إِنَّ اللّه مَعَنا و لا فاقَهَ بِنا إِلى غَیْرِهِ وَ الْحَقَّ مَعَنا فَلَنْ یُوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا:

خداوند ba ماست؛ و be جز ذات پروردگار be چیزى نیاز نداریم؛ و حقّ ba ماست. اگــر کسانى ba ما نباشند؛ هرگز در ما وحشتى ایجاد نمى‌شود؛ ما دست‌پرورده‌هاى پروردگارمان؛ و مردمان؛ دست‌پرورده‌هاى ما هستند.

21- دانش حقیقى

أَلْعِلْمُ عِلْمُنا وَ لا شَىْءَ عَلَیْکُمْ مِنْ کُفْرِ مَنْ کَفَرَ:

دانش؛ دانشِ ماست؛ از کفرِ کافر؛ گزندى بر شما نیست.

22- اتّفاق و وفاى be عهد

لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُْیمْنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَهُ بِمُشاهَدَتِنا:

اگر شیعیان ما ـ ke خداوند آنها ra be طاعت و بندگى خویش موفّق بدارد ـ در وفاى be عهد و پیمان الهى اتّحاد واتّفاق مى‌داشتند و عهد و پیمان ra محترم مى‌شمردند؛ سعادت دیدار ما be تأخیر نمى‌افتاد و زودتر be سعادت دیدار ما نائل مى‌شدند.

23- ما ra آزردند

قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّیعَهِ وَ حُمَقاؤُهُمْ؛ وَ مَنْ دینُهُ جَناحُ الْبَعُوضَهِ أَرْجَحُ مِنْهُ:

حضرت مهدى(علیه السلام) be محمّد بن على بن هلال کرخى فرموده‌اند :نادانان و کم‌خردان شیعه و کسانى ke بال پشه از دیندارى آنان محکمتر است؛ ما ra آزردند.

24- بیزارى از غالیان

أَنـَا بَرىءٌ إِلَى اللّهِ وَ إِلى رَسُولِهِ مِمَّنْ یَقُولُ إِنّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ نُشارِکُهُ فیمُلْکِهِ أَوْ یُحِلُّنا مَحَلاًّ سِوَى الَْمحَلِّ الَّذى رَضِیَهُ اللّهُ لَنا:

من از افرادى ke مى‌گویند: ما اهل بیت [مستقلاًّ از پیش خود و بدون دریافت از جانب خداوند] غیب مى‌دانیم و در سلطنت و آفرینش موجودات ba خدا شریک هستیم؛ ما ra از مقامى ke خداوند براى ما پسندیده بالاتر مى‌برند؛ نزد خدا و رسولش؛ بیزارى مى‌جویم.

25- از واجبات‌ترین مستحبات

سَجْدَهُ الشُّکْرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَ أَوْجَبِها:

سجده شکر از لازم‌ترین و واجب‌ترین مستحبّات است.

26- فضیلت تعقیبات نماز

إِنَّ فَضْلَ الدُّعاءِ وَ التَّسْبیحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَى الدُّعاءِ بِعَقیبِ النَّوافِلِ کَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَى النَّوافِلِ:

فضیلت دعا و تسبیح بعد از نمازهاى واجب در مقایسه ba دعا و تسبیح پــس از نمازهاى مستحبى؛ مانند فضیلت واجبات بر مستحبّات است.

27- سجده؛ مخصوص خداست

فَأَمّا السُّجُودُ عَلَى الْقَبْرِ فَلا یَجُوزُ:

سجده بر قبر جایز نیست.

28- راه اندازى کار مردم

أَرْخِصْ نَفْسَکَ وَ اجْعَلْ مَجْلِسَکَ فِىَ الدِّهْلیزِ وَ اقْضِ حَوائِجَ النّاسِ:

خودت ra [براى خدمت] در اختیار مردم بگذار؛ و محلّ نشستن خویش ra درِ ورودى خانه قرار بده؛ و حوائج مردم ra برآور.

29- امنیّت بخش زمین

إِنّى أَمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ کَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاَِهْلِ السَّماءِ:

وجود من براى اهل زمین؛ سبب امان و آسایش است؛ همچنان ke ستارگان سبب امان آسماناند.

30- رجوع be راویان حدیث

وَ أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَهُ فَارْجِعُوا فیها إِلى رُواهِ حَدیثِنا فَإِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَیْکُم وَ أَنـَا حُجَّهُاللّهِ عَلَیْهِمْ:

در پیشامدهاى مهمّ اجتماعى be راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیــرا ke آنان حجّت من بر شما هستند و من هم حجّت خدا بر آنان هستم.

31- مطاع؛ نه مطیع کسى

إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ آبائى إِلاّ وَقَدْ وَقَعَتْ فى عُنُقِهِ بَیْعَهٌ لِطاغِیَهِ زَمانِهِ وَ إِنّى أَخْرُجُ حینَ أَخْرُجُ وَ لا بَیْعَهَ لاَِحَد مِنَ الطَّواغیتِ فى عُنُقى:

هر یک از پدرانم بیعت یکى از طاغوت هاى زمان be گردنشان بود؛ ولى من در حالى قیام خواهم کــرد ke بیعت هیچ طاغوتى be گردنم نباشد.

32- آفتاب پشت ابر

وَ أَمّا وَجْهُ الاِْنْتِفاعِ بى فى غَیْبَتى فَکَالاِْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَیَّبَها عَنِ الاَْبْصارِ السَّحابُ:

کیفیّت بهره‌ورى از من در دوران غیبت؛ مانند کیفیّت بهره‌ورى از آفتاب اســت هنگامى ke ابر آن ra از چشم‌ها پنهان سازد.

33- سبقت اراده خدا بر هــمــه چیز

وَ لکِنَّ اَقْدارَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ لاتُغالَبُ؛ وَ إِرادَتُهُ لاتُرَدُّ؛ وَ تَوْفیقُهُ لایُسْبَقُبه:

راستى ke مقدّرات خداوند متعال؛ مغلوب نشود و اراده الهى مردود نگردد و چیزى بر توفیق او پیشى نگیرد.

34- علّت اصلى غیبت امام(علیه السلام)

وَ أَمّا عِلَّهُ ما وَقَعَ مِنَ الْغَیْبَهِ؛ فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَلَکُمْ تَسُؤْکُمْ:

امّا علّت و فلسفه آنچه از دوران غیبت اتّفاق افتاده [که درک آن براى شما سنگین است] آن اســت ke خداوند در قرآن فرموده: اى مؤمنان از چیزهایى نپرسید ke اگــر آشکارتان شود؛ بدتان آید.

35- آگاهى امام(علیه السلام)

إِنّا یُحیطُ عِلْمُنا بِأَنْبائِکُمْ؛ وَ لا یَعْزُبُ عَنّا شَىْءٌ مِنْ أَخْبارِکُمْ:

علم و دانش ما be خبرهاى شما احاطه دارد و چیزى از اخبار شما بر ما پوشیده نمى‌ماند.

36- دعاى فراوان

أَکْثِرُو الدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُمْ:

براى تعجیل فَرَج زیاد دعا کنید؛ زیــرا همین دعا کردن؛ فَرَج و گشایش شماست.

37- سؤال نامطلوب

فَأَغْلِقُوا أَبْوابَ السُّؤالِ عَمّا لا یَعْنیکُمْ:

درهاى سؤال ra از آنچه ke مطلوب شما نـیـسـت ببندید.

38- آخرین اوصیا

أَنَا خاتَمُ الأَوْصِیاءِ وَ بى یَدْفَعُ اللّهُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلى وَ شیعَتى:

من آخرین نفر از اوصیا هستم؛ خداوند be وسیله من بلا ra از خانواده و شیعیانم برطرف مى‌گرداند.

39- حجّت خدا در زمین

إَنَّ الاَْرْضَ لا تَخْلُوا مِنْ حُجَّه إِمّا ظاهِرًا وَ إِمّا مَغْمُورًا:

زمین خالى از حجّت خدا نیست؛ ya آشکار اســت و ya نهان.

40- علمدار هدایت در هــر زمان

کُلَّما غابَ عَلَمٌ بَدا عَلَمٌ؛ وَ إِذا أَفَلَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ.»:

هرگاه عَلَم و نشانه‌اى پنهان شود؛ عَلَم دیگرى آشکارگردد؛ و هــر زمان ke ستاره‌اى افول کند؛ ستاره‌اى دیگر طلوع نماید.


حضرت زینب

حضرت زینب

حضرت زینب

 

زینب الگوی فضایل
بهترین جلوه‎گاه بــرای شناخت شخصیت وجودی زینب (سلام الله علیها) همان سفر تاریخی کربلا و مطالعه واقعه عاشورا و be دنبال آن خواندن داستان اسارت آن بزرگوار و همراهان او و چگونگی برخورد ba ستمگران زمان اســت ke تاریخ جزییات آن ra بــرای ما نقل کرده اســت ولــی در بسیاری از موارد زندگی ایــن بزرگوار کوتاهی کرده و در بیشترین دوران عمر پرثمر آن بانوی بزرگ اسلام در سکوت مانده است. be گوشه‎هایی از فضایل ایشان توجه کنید.

ایمان راسخ حضرت زینب علیهاالسلام
اولین و مهمترین خصلت آن بانو محبت و عشق وافری اســت ke be ذات احدیت دارد تا بتواند هــمــه کس و هــمــه چیز ra در محضر او ذوب کــنــد و حــتـی خویشتن خویش ra هم نبیند. در مقابل ایمان و اعتقاد be خداوند همین بس ke هــمــه مصائب ra بــرای او در راه رضای حق تحمل می‌کند و هــمــه اینها ra چــون از ســوی معبود است؛ زیبا می‌بیند. وقتی در کوفه ابن زیاد از او سوال می‌کند: «کار خدا ra ba برادرت چگونه دیدی؟» در جواب می‌فرماید: «چیزی جز زیبایی ندیدم.» زیــرا ke ایــن حرکت در راستای حق و حقیقت و جاودانگی بود.

شهادت یک انسان کامل در نظر اولیاء خدا جمیل اســت نه بــرای ایــن ke جنگ کرده و کشته شده است. بـلـکـه جنگ و قیام بــرای خدا بوده است. آن گاه ke حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بدن پاره پاره برادر ra در گودال قتلگاه مشاهده می‌کند ba تضرع در پیشگاه خدا می‌گوید: «اللهم تقبل منا هذا القربان.»
این اوج معرفت و ایمان اســت و عظمت روح ra می‌رساند ke چــون در راه خداست؛ تحمل آن آسان است.

عبادت زینب سلام الله علیها
عبادت غرض اصلی آفرینش اســت و امام معصوم سمبل و تجلی ایــن غرض؛ و هرچه یک انسان عابدتر باشد ba حرکت آفرینش هماهنگ‌تر و ba معصوم مانوس‌تر می‌شود. شاید علت انس حضرت زینب (سلام الله علیها) ba برادرش امام حسین (علیه السلام) جلوه‌ای از ایــن عبادت باشد.
حضرت امام حسین علیه السلام در هنگام وداع be زینب کبری فرمود: «خواهرم در نماز شبت مرا be یاد داشته باش.» و نــیــز از امام سجاد علیه السلام نقل شده است: «عمه‌ام زینب در مسیر اسارت از کوفه be شام هم فرایض و هم نوافل خود ra be جای می‌آورد و غفلت نداشت. فــقــط در یکی از منازل be خاطر شدت ضعف و گرسنگی؛ نشسته نماز خواند ke بعد معلوم شد؛ سه روز اســت غذا میل نکرده؛ زیــرا be هــر اسیر شبانه روز یک گرده نان می‌دادند و عمه‌ام سهمیه خود ra بیشتر اوقات be بچه‌ها می‌داد.»

نوشته‌اند هیچ‎گاه تهجد و نماز شب ایــن بانوی بزرگ ترک نشد. در فرهنگ قرآنی نافله چیزی اســت ke زیاده بر واجب اســت و از روی تفضل و تبرع انــجـام می‌گیرد.

دانش حضرت زینب علیهاالسلام
حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بانوی علم و فضل است. او علم خود ra از جد بزرگوارش پدر ارجمند و مادر گرامی و برادران عزیزش دارد؛ کسانی ke متصل be وحی‎اند. نوشته‌اند حضرت زینب (سلام الله علیها) درس تفسیر بــرای بانوان داشت. آری دختر امیرالمومنین علی (علیه السلام) be راستی دارای علم وافر خدادادی بود. ابن عباس از وی ba ایــن عبارت نقل می‌کند و می‎گوید: «بانوی خردمند ما زینب (سلام الله علیها) و همین بس ke در بنی‎هاشم be «عقیله» یعنی بانوی خردمند معروف بود و آن هنگام ke حضرت زینب (سلام الله علیها) در اسارت وارد کوفه شد. او بانوانی ra ke بــرای تماشا آمده‎اند؛ می‌شناسد. در و دیوار آن او ra be یاد ایامی انداخت ke بانوان همین شهر؛ صف اندر صف منتظر لقایش می‌نشستند تا در درس تفسیرش شرکت کـنـنـد و اکنون شهر be شهر می‌گردد.

از سخنان حضرت زینب (سلام الله علیها) در طول مسافرت کربلا؛ کوفه و شام و خطبه‌ها و سخنرانی‎هایی ke در فرصت‌های مختلف در برابر ستمکاران و طاغوتیان آن زمان و مردم دیگر ایراد فرمود؛ be خوبی معلوم می‌شود ke مراتب علم و دانش و کمال آن بانوی بزرگوار از راه تحصیل و تعلیم اکتسابی نبوده و بهره‌ای الهی و جنبه خارق‎العاده داشته است. شاهد ایــن مطلب؛ کلام امام سجاد (علیه السلام) اســت ke پــس از خطبه کوفه بر او فرمود: عمه جان آرام باش و سکوت اختیار کن ke تو بحمدالله دانشمندی معلم ندیده و فهمیده‌ای هستی ke کسی تو ra فهم نیاموخته است.

فداکاری و ایثار عقیله بنی‎هاشم
زینب کبری وقتی احساس کــرد مسئولیت بزرگ جهاد در راه خدا و پیکار و مبارزه ba بی دینان be دوشش آمده اســت و در ایــن راه بــایــد از مال و منال و شوهر و زندگی و فرزند بگذرد؛ حــتـی اگــر لازم شــود از دادن جان نــیــز دریغ نکند؛ ba کمال شهامت و فداکاری از خانه و کاشانه و شوهر و زندگی دست می‌کشد. گویند be هنگام ازدواج حضرت زینب (سلام الله علیها) ba عبدالله ابن جعفر؛ ba توجه be علاقه وافری ke میان او و برادرش حسین (علیه السلام) بود؛ شرط کــرد ke هرگاه برادرش خواست سفری برود؛ زینب بتواند be همراه برادر مسافرت کــنــد و عبدالله شرط ra پذیرفت.

قربانگاه فرزندان :
بانوی فداکار کربلا فرزندان خود ra بــرای قربانی be قربانگاه نینوا می‌آورد و در هــمــه جا یاری مهربان و دلسوز بــرای رهبر عالی قدر ایــن قیام و نهضت مقدس یعنی اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بود و چــون عصر عاشورا شــد و آن حجت الهی be شهادت رسید؛ سهم عمده و بار تازه‌ای be دوش ایــن بانوی فداکار نهاده شــد ke چــون کوهی پولادین در برابر دشمنان منحرف ایستاد. در بعضی مقاتل نوشته‎اند: «در روز عاشورا هنگامی ke فرزندان حضرت زینب (سلام الله علیها) be شهادت رسیدند؛ ایشان از خیمه بیرون نیامد و بر بالینشان حاضر نشد. وقتی علت ra سوال کردند؛ پاسخ داد: «تا مبادا برادرم خجالت بکشد.»

تجلی و نقش بسیار مهم حضرت زینب (سلام الله علیها) be گونه‌ای اســت ke اکنون پــس از قرن‌ها باز هم چنان جلوه‌ای خاص دارد.

 

زندگینامه حضرت زینب

 

زندگینامه حضرت زینب

 

حضرت زینب کبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم ya ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده؛ و جهان ra be قدوم خویش مزین فرمودند.
نام؛ لقب و کنیه آن حضرت: نام مبارک آن بزرگوار زینب؛ و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقه الصغرى؛ عصمه الصغرى؛ ولیه اللّه العظمى؛ ناموس الکبرى؛ شریکه الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه؛ فاضله؛ کامله و …

پدر بزرگوار آن حضرت؛ اوّلین پیشواى شیعیان حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهماالسّلام؛ و مادر گرامى آن بزرگوار؛ حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها مىباشد.

همسر گرامى آن حضرت؛ عبداللّه فرزند جعفر بن ابیطالب؛ بود. در کتاب اعلام الورى براى آن بانوى بزرگوار سه پسر be نامهاى على؛ عون؛ و جعفر و یک دختر be نام ام کلثوم ذکر شده است.
فرزندان حضرت زینب (س)

سبط بن جوزى درتذکره الخواص گوید: عبدالله بن جعفر ra فرزندان متعدد بوده اســت ... از آن جمله ؛ على و عون الاکبر و محمد و عباس و ام کلثوم مى باشند ke مادر آنان حضرت زینب (س) بوده اســت .
پرستارى مادر

روزهایى بر حضرت فاطمه زهرا (س) گذشت ke بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شکسته شدن پهلو؛ ورم بازو؛ صورت سیلى خورده و سقط جنین ؛ حدود90 روز بسترى بود. ناگفته پیداست ke چنین بیمارى نیاز be پرستار دارد؛ لذا حضرت زینب در سن 5 سالگى از مادر پذیرایى و پرستارى مى کــرد و متاءسفانه طولى نکشید ke be فراق مادر مبتلا گردید.

القاب حضرت زینب (س)

عالمه غیر معلمه : داناى نیاموخته فهمه غیر مفهمه : فهمیده بى آموزگار کعبه الرزایا: قبله رنجها.

نائبه الزهراء: جانشین و نماینده حضرت زهرا (س) نائبه الحسین : جانشین و نماینده حضرت حسین (ع) ملیکه الدنیا: ملکه جان ؛ شهبانوى گیتى

عقیله النساء: خردمند بانوان .

عدیله الخامس من اهل الکساء: همتاى پنجمین نفر از اهل کساء.

شریکه الشهید: انباز شهید.

کفیله السجاد: سرپرست حضرت سجاد.

ناموس رواق العظمه : ناموس حریم عظمت و کبریایى .

سیه العقائل : بانوى بانوان خردمند.

سر ابیها: راز پدرش على (ع)

سلاله الولایه : فشرده و خلاصه و چکیده ولایت .و لیده الفصاحه : زاده شیوا سخنى .

شقیقه الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع).

عقیلى خدر الرساله : خردمند پرده نشینان رسالت .

رضیعه ثدى الولایه : کسى ke از پستان ولایت شیر خورده .

بلیغه : سخنور رسا.

فصیحه : سخنور گویا.

صدیقه الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صدیقه کبرى ).

الموثقه : بانوى مورد اطمینان .

عقیله الطالبین : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بین طالبیان ).

الفاضله : بانوى ba فضیلت .

الکامله : بانوى تام و کامل .

عابده آل على : پارساى خاندان على

عقلیه الوحى : بانوى خردمند وحى

شمسه قلاده الجلاله : خورشید منظومه بزرگوارى و شکوه .

نجمه سماء النباله : ستاره آسمان شرف و کرامت .

المعصومه الصغرى : پاک و مطهره کوچک .

قرینه النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.

محبوبه المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص).

قره عین المرتضى : نور چشم حضرت على (ع).

صابره محتسبه : پایدارى کننده be حساب خداوند براى خداوند.

عقیله النبوه : بانوى خردمند پیامبرى .

ربه خدر القدس : پرونده پرده نشینان پاکى و تقدیس .

قبله البرایا: کعبه آفریدگان .

رضیعه الوحى : کسى ke از پستان وحى شیر مکیده اســت .

باب حطه الخطایا: دروازه آمرزش گناهان .

حفره على و فاطمه : مرکز جمع آورى دوستى و محبت على (ع) و فاطمه (س).

ربیعه الفضل : پیش زاده فضیلت و برترى .

بطله کربلاء: قهرمان کربلا.

عظیمه بلواها: بانویى ke امتحانش بس بزرگ بود.

عقلیه القریش : بانوى خردمند از قریش .

الباکیه : بانوى گریان .

سلیله الزهراء: چکیده و خلاصه حضرت زهرا (س).

امنیه الله : امانت دار الهى .

آیه من آیات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.

مظلومه و حیده : ستمدیده بى کس .

هوش و ذکاوت

صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوى بزرگوار چنین مىنویسد:

در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوى بزرگوار همین بس ke خطبه طولانى و بلندى ra ke حضرت صدیقه کبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه علیها در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیهالسّلام و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایراد فرمودند؛ حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.

و ابن عباس ba آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم؛ از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت be عقیله تعبیر مىکند. چـنـانـچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مىنویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها ra از حضرت زینب سلام اللّه علیها روایت کرده و مىگوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..»

دقت کنیم ke حضرت زینب علیها السلام ba اینکه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و ya کمتر) بود؛ ایــن خطبه عجیب و غرّاء ke محتوى معارف اسلامى و فسلفه احکام و مطالب زیادى اســت ra ba یک مرتبه شنیدن حفظ کرده؛ و خود یکى از راویان ایــن خطبه بلیغه و غراء مىباشد.اساور من ذهب: .

فصاحت و بلاغت

کلمات دربار و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبههایى ke از آن حضرت روایت شده خود قوىترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مىباشد. همان بانویى ke امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَهٌ غَیرَ مُعَلَّمَه وَ فَهِمَهٌ غَیرَ مُفَهَّمَه» یعنى:

«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید ke تعلیم ندیده؛ و بانوى فهمیدهاى هستى ke بشرى تو ra تفهیم ننموده است».

در اینجا مرورى کوتاه be قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید ke یکى از بزرگترین حرکتهاى آن حضرت؛ در واقعه کربلا بود ke دستگاه حکومت بنى امیه ra be شدّت لرزاند مىکنیم:

«به خدا قسم اى یزید؛ هــر چــه کردى بازگشت آن be سوى خودت خواهد بود؛ چرا ke تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندریدى.

اى یزید! در آن روزى ke خداوند بدنهاى پاک شهیدانمان ra حاضر مىکند تا حقوق خود ra از ستمگر بستاند؛ تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد؛ امّا مىدانى در چــه حالى؟ در حالیکه خون عزیزان او ra ریخته و حرمت ذرّیه او ra از بین بردهاى. آرى اى یزید! از ایــن پیروزى ظاهرى ke be دست آوردهاى؛ غرق شادى مشو؛ و آن عزیزان ra ke در کربلا be خاک و خون کشیدهاى؛ مغلوب و مرده مپندار. ke خداوند مىفرماید: (کسانى ra ke در راه خدا شهید شدهاند مرده مپندارید. بـلـکـه آنان زندهاند و در نزد خداى خود روزى مىخورند).آل عمران: 169

و اى یزید! براى تو همین بس ke حاکم در آن روز خداوند؛ و دشمن تو پیامبر خدا؛ و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و be زودى کسى ke ایــن مقام ra براى تو زینت داده و تورا بر گردن مسلمین سوار کرده اســت (یعنى معاویه)؛ خواهد دانست ke چــه جانشین بدى براى خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت ke بدترین مکان از آنِ کیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چــه افرادى خواهد شد.

کرامات

به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهمالسّلام؛ در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم؛ افرادى هستند ke در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى مىباشند و توسل be ایشان؛ موجب گشایش مشکلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام ke حتى در موارد زیادى مسیحیان be آن حضرت متوسل شده و be برکت توسل be آن حضرت مشکلاتشان حل گردیده و be حوائج و خواستههاى خویش نائل گردیدهاند.

حضرت زینب سلام اللّه علیها نــیــز بانویى بزرگوار از ایــن دودمان پاک اســت ke توسل be آن حضرت براى حل مشکلات بزرگ بسیار تجربه شده اســت و کرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.

به عــنــوان مثال شبلنجى یکى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنویسد:

«شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در کتابش مشارق الانوار مىگوید: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشکلى بسیار سختى شدم و be روضه (قبر مطهر و نوراین) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیدهاى در مدح آن حضرت سرودم ke مطلع آن چنین بود:

آلِ طاها لَکُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواکُمْ بِما لَکُمْ آلآء

و خدا be برکت آن بانوى گرامى مشکل مرا حل کرد.
زینب عالمه بود

امام سجاد (ع) خطاب be عقیله بنى هاشم ؛ زینب کبرى (س) مى فرمایند:

(( ya عمه انت بحمد الله عالمه غیر معلمه ؛ و فهمه غیر مفهمه )) .

عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اینکه معلم داشته باشى ؛ و فهمیده اى هستى بى آن ke کسى مطالب ra be تو فهمانده باشد.
زینب محدثه بود

از سخنان فاضل دربندى (متوفى be سال 1286 هجرى ) و جز او از عالمان دیگر – رحمهم الله – ظاهر و هویدا اســت ke آن خاتون دو سرا حضرت زینب کبرى (س) علم منایا و بلایا (مرگ ها و پیشامدهاى سخت ) ra مى دانسته ؛ و فرمایش امام سجاد (ع) be او:

(( ya عمه انت بحمد الله عالمه غیر معلمه ؛ و فهمه غیر مفهمه )) ؛ اى خواهر پدرم ! خداى ra شکر و سپاس ؛ تو دانایى هستى ke کسى be تو نیاموخته ؛ و فهمیده و درک کننده اى هستى ke کسى be تو نفهمانده اســت .

دلیل و راهنما اســت be ایــن ke زینب دختر امیرالمؤ منین (س) محدثه بوده ؛ یعنى هــمــه چیز (از جانب خداى تبارک و تعالى ) be او الهام مى شده و در دلش آشکار مى گشته اســت ... همچنین علم و دانش او از علوم لدنیه (علومى ke از استاد فرا نگرفته ؛ بـلـکـه از جانب خداى عزوجل ) بوده اســت .
عقیله بنى هاشم

در برخى روایات اســت ke او ra مجلس علمى بود و زنان be قصد آموختن احکام دین نزد او مى رفتند. ایــن صفات برجسته ke براى هیچ یک از زنان معاصر او فراهم نشده اســت ؛ زینب ra از دیگران ممتاز ساخت ؛ چنان ke او ra (( عقیله بنى هاشم )) مى گـفـتـنـد و از وى حدیث فرا مى گرفتند.

ابن عباس از او حدیث کــنــد و گوید: (( عقیله ما؛ زینب دختر على (ع) حدیث کرد… و ایــن لقب بر او ماند؛ چنان ke be عقیله معروف گشت و فرزندان وى ra بنى عقیله گفتند. ))
ازدواج ba عبدالله بن جعفر

وقتى ke زینب be سن ازدواج رسید؛ على براى او کسى ra ke در شرافت‏خانوادگى‏شایستگى همسرى او ra داشت ‏برگزید؛ خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنى‏هاشم و قریش براى زینب مى‏آمدند؛ ولى براى نوگل خاندان پیغمبر وبانوى خردمند بنى‏هاشم؛ عبدالله‏بن جعفر از هــمــه شایسته ‏تر بود.

پدر عبدالله؛ جعفربن ابى‏طالب اســت ke ذوالجناحین (داراى دو بال) وابوالمساکین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر؛ برادر تنى على و محبوب پیغمبر بود؛ابوهریره در باره جعفر مى‏گوید:

پس از رسول خدا(ص)؛ بهتر از جعفربن ابى‏طالب کسى نبود.

جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش؛ براى حفظ دینش be حبشه‏هجرت کرد؛ و وقتى ke از حبشه ba عده‏اى از مسلمانان be مدینه بازگشت؛ رسیدن اوبه مدینه ba فتح خیبر مصادف شد؛ رسول خدا؛ جعفر ra در بغل گرفت و بوسید وچنین گفت:

«نمى‏دانم از آمدن جعفر دل‏شادترم و ya از فتح خیبر».

و نــیــز از رسول خدا شنیده شــد ke مى‏فرمود:

«مردم از ریشه‏هاى گوناگون هستند؛ و من و جعفر از یک ریشه هستیم‏».

جعفر ba سپاهى ke در سال هشتم هجرت be سوى روم مى‏رفت؛ عازم جهاد بارومیان شد.

رسول خدا چنین قرار داده بود ke فرماندهى سپاه ba زیدبن حارثه (1) باشد و اگــر اوکشته شــود فرماندهى ba جعفربن ابى‏طالب خواهد بود. (2) .

سپاهیان اسلام رفتند؛ تا به‏حدود بلقاء رسیدند؛ در آن جا ba سپاهیان هرقل روبه‏روشدند.

مسلمانان در دهکده موته جاى گرفتند و جنگ خونینى در گرفت و زیددر حالى ke پرچم رسول خدا ra در دست داشت و جنگ مى‏کرد؛ رومیان او ra بانیزه‏هاى خودشان قطعه قطعه کردند.

جعفر؛ پرچم ra be دست گرفت و be نبرد پرداخت. تااین ke دست راستش از تن‏جدا شد. جعفر علم ra به‏دست چپ گرفت و be نبرد ادامه داد؛ دست چپش هم جداشد. علم ra در بغل گرفت و آن قدر پاى‏دارى کــرد تا کشته شد. جعفر نخستین فرزندابوطالب اســت ke در راه اسلام کشته شده.

مادر عبدالله‏بن جعفر؛ اسماء دخت عمیس است؛ وى خواهر میمونه ام‏المؤمنین‏و سلمى همسر حمزه‏بن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (3) .

جعفر ba اسماء ازدواج کــرد و او مادر هــمــه فرزندان جعفر است. اسماء پــس ازشهادت جعفر به‏همسرى ابوبکر درآمد و براى او محمدبن ابى بکررا آورد و پــس ازمرگ ابوبکر؛ على‏بن ابى‏طالب او ra گرفت؛ اسماء براى على؛ یحیى و محمد اصغر راآورد.

واقدى در تاریخش مى‏گوید ke عون و یحیى ra بیاورد.

شوهر زینب؛ عبدالله‏بن جعفر؛ در حبشه متولد شد؛ عبدالله؛ نخستین نوزاد اســت ‏از مسلمانان مهاجر be حبشه ke در آن دیار be دنیا آمده است.

ابن حجر در اصابه (4) نقل مى‏کند ke رسول خدا فرمود:

«خوى و خلقت عبدالله به‏من مى‏ماند» ســپــس دست راست عبدالله راگرفته وچنین فرمود:

«بارالها! خاندان جعفر ra برقرار بدار و کسب و کار ra براى عبدالله مبارک گردان‏».

این جمله ra سه بار مکرر مى‏کند. و ســپــس مى‏فرماید: « من در دنیا و آخرت سرورآن ها هستم‏».

عبدالله مردى بود بزرگ؛ جوان مرد؛ دلیر؛ پاک‏دامن؛ و مرکز جود و سخا نامیده‏شد; احسان فروشى نمى‏کرد و نیکى ra نمى‏فروخت و هیچ مستمندى ra از درخانه‏اش ناامید بر نمى‏گردانید. محمدبن‏سیرین مى‏گوید:

بازرگانى شکرى be مدینه آورد و be فروش نرفت. ایــن خبر be عبدالله بن جعفررسید. be پیش‏کارش فرمان داد ke آن شکر ra بخرد و be مردم ببخشد.

یزیدبن معاویه مال گزافى be طور هدیه براى او فرستاد. موقعى ke مال be دست‏ عبدالله رسید؛ آن ra میان اهل مدینه قسمت کــرد و از آن be منزل خود هیچ نبرد.

این شعر عبدالله‏بن قیس رقیات اســت ke مى‏گوید:

من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چــون مى‏دانست ke مال باقى‏نخواهد ماند؛ be مستمندان و بى‏چارگان ببخشید و نام خود ra جاویدان کرد.

و ایــن سخن عبدالله‏بن ضرار اســت ke در ستایش عبدالله‏مى گوید:

اى فرزند جعفر؛ تو بهترین جوان مردان هستى و براى هــر کس ke در خانه‏ات رابزند و فرود آید بهترین میزبانى.

میهمانانى بسیار در نیمه شب be خانه تو آمدند؛ هــر غذایى ke خواستند آماده بود وچه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چــه گشاده رویى‏هایى از تو بدیدند.

ابن قتیبه در عیون‏الاخبار نقل مى‏کند (5) ke هنگامى‏که معاویه از مکه باز مى‏گشت؛به مدینه آمد و هدایا ومال بسیارى براى حسن و حسین و عبدالله‏بن‏جعفر و محترمان‏دیگر قریش فرستاد.

به فرستادگان سفارش کــرد ke پــس از رسانیدن مال؛ قدرى درنگ کـنـنـد و ببینندهرکدام ba هدایاى خود چــه مى‏کنند. وقتى ke فرستادگان رفتند ke هدایا ra برسانند؛معاویه be اطرافیان خود روى کرده؛ چنین گفت:

اگر بخواهید؛ به‏شما مى‏گویم ke هــر کس ba هدیه‏اش چــه خواهد کرد.

اما حسن؛ مقدارى از عطریات هدیه‏اش ra be زنان خود داده و بقیه ra be هــر کس‏که نزد او بود؛ مى‏بخشد.

اما حسین؛ از کسانى ke پدرانشان در صفین کشته شده و یتیم شده‏اند؛ شروع‏مى‏کند؛ اگــر چیزى بماند؛ شترهایى قربانى کرده و تقسیم مى‏کند و شیر تهیه کرده‏به مردم مى‏دهد.

اما عبدالله‏بن جعفر؛ be غلام خود مى‏گوید: بدیح؛ قرض‏هاى مرا ادا کن و اگرچیزى ماند وعده‏هایى ke be مردم داده‏ام انــجـام بده.

و امــا فلان…تا آخر.

فرستادگان ke بازگشتند و هــر چــه دیده بودند گزارش دادند؛ همان‏طور بود که‏معاویه گفته بود.

عبدالله در بخشش‏هاى خود اسراف مى‏کرد؛ و از آن ke مالش از میان برود و یابه‏دشمنانش برسد ابایى نداشت.

اگر در کفش به‏جز جانش نباشد؛ همان ra خواهد بخشید؛ حاجتمند بــایــد از خداى‏بپرهیزد ke آن ra تقاضا نکند.

زناشویى مبارک بارور شد; زینب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على؛ محمد؛ عون اکبر؛ عباس؛ هم چنان ke دو دختر آورد ke یکى از آن دوام‏کلثوم اســت ke معاویه ba زیرکى سیاسى خود مى‏خواست او ra be همسرى یزیددر آورد؛ تا از پشتیبانى بنى‏هاشم استفاده کند. عبدالله؛ اختیار دختر ra به‏دست‏خالوى‏او امام حسین داد؛ آن حضرت هم دختر ra be پسر عمویش قاسم‏بن محمدبن‏جعفربن‏ابى‏طالب تزویج کرد.

ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایى نینداخت؛ محبت امام على‏به دختر و برادر زاده‏اش be اندازه‏اى بود ke آن دو ra هم‏چنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى ke على زمام‏دار مسلمانان شــد و کوفه ra پایتخت قرار داد؛ آن دو ba آن حضرت‏به کوفه آمدند و در مرکز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین مى‏زیستند.

در جنگ‏هاى آن حضرت؛ عبدالله در کنار عموى خود ایستاده و نبرد مى‏کردویکى از سرداران آن حضرت در صفین بود.

مردم ke مى‏دانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش واحترامى دارد؛ اوراوسیله‏اى پیش امیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین قرار مى‏دادند; چــون که‏خواهش او رد نمى‏شد و امیدش ناامید نمى‏گردید.

در اصابه از محمدبن سیرین نقل مى‏کند ke یکى از دهقانان اراضى سواد (6) ازعبدالله خواست ke در باره حاجتى باعلى سخن گوید؛ على حاجت آن مرد ra برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد؛ عبدالله آن ra نپذیرفت و چنین‏گفت: مانیکوکارى ra نمى‏فروشیم. (7) .

ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین (8) نقل مى‏کند:

وقتى ke حسن‏بن على‏از دنیا رفت؛ اهل بیت پیغمبر بنابر وصیتى ke امام حسن‏نموده بود خواستند ke آن حضرت ra در کنار رسول خدا به‏خاک سپارند؛بنى‏امیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروان حکم چنین مى‏گفت:

چه جنگ‏هایى ke از صلح بهتر است؟ آیا عثمان ra در دورترین نقاط بقیع دفن‏کنند؛ ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم؛هرگز ایــن کار نخواهد شد.

حسین نپذیرفت و گفت: چاره‏اى نـیـسـت جز آن ke برادرش در کنار جدش‏به خاک سپرده شود. نزدیک بود فتنه‏اى روى دهد؛ اگــر عبدالله جعفر پا در میان‏نمى‏گذاشت.

او be پسر عمویش حسین عرض کرد:

تو ra be حق من ke کلمه‏اى برزبان نیاورى.

عبدالله؛ عمو زاده خود حسن ra be سوى بقیع برد و در همان جایى ke مادرش‏زهرا به‏خاک سپرده شده بود (9) دفن گردید (10) و مروان حکم بازگشت.

زینب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟

مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در ایــن اوقات خوددارى مى‏کنند; زیراکه او در خانه و روبسته زندگى مى‏کرده و ما نمى‏توانیم مگر از پشت پرده وى رابنگریم.

ولى پــس از گذشتن ده‏ها سال از ایــن تاریخ؛ زینب از خانه بیرون مى‏آید و مصیبت‏جانگداز کربلا او ra be ما نشان مى‏دهد و کسى‏که او ra be چشم دیده براى ما وصفش‏مى‏کند و چنین مى‏گوید – چنان ke طبرى نقل کرده است: گویا مى‏بینم زنى ra ke مانندخورشید مى‏درخشید و ba شتاب از خیمه‏گاه بیرون مى‏آمد. (11) .

پرسیدم: او کیست؟ گفتند: زینب دختر على‏است.

هنگامى ke زینب پــس از شهادت امام حسین be مصر مى‏رود؛ عبدالله بن ایوب‏انصارى در وصفش مى‏گوید:

…به خدا ke من صورتى مانند آن ندیدم؛ گویا پاره‏اى از ماه بود.

در صورتى ke ایــن بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگى خودبود؛ غریب بود؛ خسته و کوفته بود؛ مصیبت‏زده و داغ دیده بود؛ پــس جمال زینب درآغاز جوانى پیش از آن ke سالمند بشود؛ و مصایب جانگداز خوردش کــنــد و جام‏داغ دیدگى ra تا پایان بدو بنوشاند؛ چگونه بوده؟!

اما شخصیت زینب؛ بهتر اســت ke – در ایــن جا نــیــز – منتظر شویم تا ایــن ke حوادث‏از دلیرى و پاى‏دارى او پرده بردارد؛ و او ra در بهترین نمونه از دلاورى و زیربار ظلم‏نرفتن و بزرگ منشى be ما بنمایاند.

به همین زودى تعجب مورخان از ایستادگى زینب واستقامت او در برابر یزیدبن‏معاویه آشکار مى‏شود.

ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مى‏کند ke از قدرت زینب در سخن ونیرومندى‏اش در استدلال خبر مى‏دهد. (12) .

و در آینده نزدیکى مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استان‏دار کوفه و مجلس‏یزیدبن معاویه سخنانى از زینب مى‏شنوند ke فصاحت و بلاغتش هــمــه ra متعجب‏مى‏کند؛ be همان اندازه‏اى ke امروز ما ra be تعجب مى‏اندازد و همگى be فوق‏العادگى‏او و سخنورى او و سحر بیانش گواهى مى‏دهند.

جاحظ در کتاب البیان والتبیین از خزیمه اسدى نقل مى‏کند:

پس از شهادت امام حسین وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و شیواى زینب راشنیدم؛ من ناطق‏تر و گوینده‏تر از او زنى ra ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین على‏بن‏ابى‏طالب سخن مى‏گفت.

این شمایل زینب است‏به طورى ke او ra در کربلا دیده‏ایم؛ و چنان ke در زمان‏جوانى‏اش نمونه‏اى از فضایل براى ما نمایان شده؛ زیــرا مى‏شنویم ke او در مهربانى ورقت قلب be مادرش و در دانش و پرهیزگارى be پدر مانند بوده.

و چنان ke بعضى از روایات مى‏گوید: زینب داراى مجلس علمى ارجمندى بوده‏که زنانى ke مى‏خواستند احکام دین ra بیاموزند؛ در آن مجلس حاضر مى‏شده و کسب‏دانش مى‏کرده‏اند.

صفات برجسته‏اى در زینب جمع بوده ke هیچ یک از زنان عصر او دارا نبوده‏اند؛لذاست ke «بانوى خردمند بنى‏هاشم‏» گردید. ابن‏عباس ke از او روایت مى‏کند؛مى‏گوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على چنین گفت‏».

زینب؛ بدین لقب be طورى معروف شده بود ke وقتى «بانوى خردمند» مى‏گفتند؛زینب فهیمده مى‏شد. فرزندان او be چنین لقبى افتخار مى‏کردند و be «زادگان بانوى‏خردمند» شناخته شده بودند.
شهادت آن حضرت

حضرت زینب سلام الله علیها در شب یک شنبه 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى ke be همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر be شام رفته بودند؛ شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.

و مزار ملکوتى آن حضرت اینک زیارتگاه عاشقان وارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام مىباشد.
پی نوشتها:

1) از تحقیق در تواریخ به‏دست مى‏آید ke فرمانده‏اول جعفر بوده و ســپــس زید.(مترجم).

2) بعضى از مورخان معتبر نقل کرده‏اند ke نخستین فرماندهى‏که از طرف پیغمبر تعیین شده‏بود؛ جعفر بودو زیدبن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس ke در مرثیه آن ها گفته و سیره ابن هشام؛ نقل‏مى‏کند نیز؛ چنین مستفاد مى‏شود. (مترجم).

3) الاستیعاب؛ ج 4؛ ص 230-231.

4) ج 3؛ ص 49.

5) ج 3؛ ص 40.

6) زمین‏هاى سبز و خرم ra سواد گویند ke بیشتر در عراق عرب بود. دهقان یعنى ارباب ملک. (مترجم).

7) الاصابه ؛ ج 2؛ ص 281.

8) ص 74.

9) قبلا تذکر داده شــد ke بودن قبر زهرا در بقیع کاملا موردتردید است.(مترجم).

10) بردن جنازه امام حسن be بقیع وسکوت حسین (ع) دراثروصیت امام حسن (ع) بوده. کامل‏ابن‏اثیر؛ ج‏3؛ص 228. (مترجم).

11) تاریخ طبرى؛ ج 4؛ ص 340-341.
12) الاصابه؛ ج 4؛ ص 314 و 315 و 510

 

احادیث حضرت زینب

 

احادیث حضرت زینب

 

حضرت زینب علیهاالسلام

وسیله ارتباط خلق و خالق

ابوبکر ba ایــن سند: محمد بن زکریا؛ جعفر بن محمدبن عماره‏کندى؛ پدرش؛ حسین بن صالح؛ حى دو مرد از بنى‏هاشم؛ از حضرت‏زینب علیهاالسلام دختر على علیه‌السلام روایت کــرد ke زینب علیهاالسلام فرمود: «قالت فاطمه علیهاالسلام: … و نحن وسیلته فى‏خلقه و نحن خاصته و محل‏قدسه و نحن حجته فى غیبه و نحن ورثه انبیائه…» «ما وسیله‏ارتباط خدا بامخلوق‏هاى او هستیم. ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکى‏ها؛ ما راهنماهاى روشن خداییم و وارث پیامبران اوهستیم‏».

بهشت جایگاه شیعیان

ابى‏حجاف (از محمدبن عمر بن حسن)؛ از زینب؛ be نقل از فاطمه علیهاالسلام و اشجع؛ بلیدبن سلیمان (از ابى‏حجاج؛ محمدبن عمرو هاشمى) اززینب دختر على علیه‌السلام نقل کــرد ke فاطمه علیهاالسلام فرمود: «قالت فاطمه علیهاالسلام : ان رسول الله قال لعلى امــا انک یابن‏ابى‏طالب و شیعتک فى‏الجنه‏» «و سیجى‏ء اقوام ینتحلون حبک ثم‏یمرقون من الاسلام کمایمرق السهم من الرمیه.» رسول خدا به‏على علیه‌السلام فرمود: «اى پسر ابوطالب! همانا تو و رهروان تو در بهشت‏اند و be زودى قومى مى‏آیند ke از دوستى تو سخن مى‏گویند. آنگاه از اسلام فرار مى‏کنند. مانند پرت شدن تیر از کمان.»

دوستى آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم

روایتى مشهور be «فاطمیات‏» در باب دوست داشتن آل محمد ke بااین اسناد نقل شده است: «… عن فاطمه بنت السجاد على بن الحسین زین العابدین علیه‌السلام عن‏فاطمه بنت ابى عبد الله الحسین علیه‌السلام عن زینب بنت امیر المؤمنین علیه‌السلام عن فاطمه بنت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله قالت: الا من مات على حب آل محمد مات شهیدا» «آگاه باشید هــر کسى ke ‏بر دوستى آل محمد بمیرد؛ شهید است.»


زندگی نامه امام خمینی

امام خمینی

امام خمینی

 

فرزندان و نوادگان امام خمینی چــه می‌کنند؟

مصطفی؛ احمد؛ صدیقه؛ فریده و زهرا نام پنج فرزند آیت الله خمینی اســت کــه بــه توصیه پدر هیچ گاه از آنچه بنیانگذار جمهوری اسلامی در عرصه سیاسی بــرای هــمــه ایرانیان بــه ارث گذاشت سهمی نبردند.

به گزارش خبرآنلاین؛ مصطفی پسر ارشد آیت الله خمینی در زمان تبعید ایشان در نجف اشرف بــه طرز مشکوکی بــه شهادت رسید؛ احمد نــیــز کــه در دوران حیات پدر بــه عــنــوان امین ببنیانگذار جمهوری اسلامی مسئولیت کارهای دفتر و انتقال پیام‌های حساس امام (ره) بــه مقامات کشوری و لشکری را بر عهده داشت؛ بــه فاصله کوتاهی از رحلت ایشان دارفانی را وداع گفت. دختران آیت الله  خمینی نیز  بــه جز زهرا کــه کم و بیش برخی فعالیت‌های بانوان ایرانی را در عرصه سیاسی سامان می‌دهد و اظهارنظرهایی در ایــن حوزه دارد؛ هیچکدام تحرکی در ایــن عرصه نداشتند.

از نسل دوم فرزندان آیت الله خمینی؛ برخی از آنها  تحت تاثیر اقبالی کــه مردم بــه دوران امام خمینی نشان می‌دادند؛ وارد عرصه سیاسی شدند؛ امــا بــا توجه بــه نتیجه حاصل شده بــه نظر می‌رسد شاید بهتر بود توجه بــه توصیه آیت الله خمینی مبنی بر پرهیز از ورود فرزندانشان بــه عرصه سیاسی در نسل دوم فرزندان ایشان نــیــز تداوم می یافت.

تصدق بانو قدس ایران

خدیجه ثقفی  همسر آیت الله خمینی بانویی کــه همواره بنیانگذار جمهوری اسلامی بــا کرنش و احترام بــا او برخورد می‌کرد و نسبت بــه ایــن امر توصیه  اکید بــه فرزندان و تمام اعضای خانواده داشت؛ دختر یکی از متمولین دوران خود بود کــه بــه گفته خودش؛ هیچگاه تصور نمی کــرد بــا یک روحانی ازدواج کرده و از ملک پدری خود در شمال تهران آن زمان راهی قم شود. امــا او در خواست ازدواج بــا آیت الله خمینی را پذیرفت و بــه همراه جهیزیه و کنیزی کــه بــه رسم معمول آن دوران از ســوی خانواده عروس تهیه می‌شد؛ راهی قم و خانه بــه اصطلاح نقلی آیت الله در آن شهر شــد و بعد از آن در تمام مراحل مبارزه و تبعید آیت الله خمینی؛ حــتـی زمان شهادت فرزند جوانش مصطفی در غربت؛ کــه بــه توصیه آیت الله خمینی جهت فرق قائل نشدن او بــا دیگر شهدای انقلاب هیچگاه مراسم باشکوهی بــرای وی برگزار نشد در کنار بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران باقی ماند و شکایتی نکرد. نامه عاشقانه امام بــه همسرش در سال 1312 کــه در راه سفر حج نوشته شــد و بــا عبارت «تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم…» آغاز شده بود؛ گویای رابطه صمیمانه آن دو بود.

بانو «قدس ایران» در 12 بهمن 57  بعد از سالها دوری اجباری از وطن همراه بــا آیت الله خمینی بــه ایران بازگشت و تــا زمان حیات آیت الله خمنی در کنار ایشان بود و  بعد از آنکه حدود 20 سال بعد از در گذشت آیت الله خمینی چراغ خانه محقر ایشان در جماران را روشن نگاه داشت؛ در 1 فروردین 1388 در سن 96 سالگی در بیمارستان خاتم‌الانبیا تهران در گذشت.

نور بصر آیت الله

مصطفی خمینی فرزند ارشد آیت الله خمینی از همان روزهای نخستین فعالیت‌های سیاسی پدرش بر ضد حکومت پهلوی؛ در کنار او بــه فعالیت سیاسی پرداخت؛ امــا هیچگاه فرصت ایــن را نیافت تــا در جشن  بــه ثمر نشستن ایــن تلاش‌ها در کنار پدر و دیگر انقلابیون باشد. چراکه سید مصطفی خمینی در 1 آبان 1356 در سن 47 سالگی طی حادثه‌ای کــه جزئیات آن همچنان مورد بحث است  بــه شهادت رسید.

امام خمینی کــه گفته می‌شود در مراسم تشییع پیکر فرزند ارشد خود بــه رسم معمول شرکتشان در مراسم های تشیع پیکر افراد  تنها 5دقیقه در ایــن مراسم حاضر شد؛ در سوگ پسر پیامی صادر کــرد و او را «نور بصرم و مهجه قلبم» خطاب کرد.

مصطفی خمینی کــه هیچگاه بــه رسم احترام پدر بــه تمامی شهدای انقلاب در فرق قایل نشدن بین آنها در دوران حیات آیت الله خمینی؛ مراسمی بــرای بزرگداشت او برگزار نشد؛ دو فرزند داشت کــه حاصل ازدواجش بــا دختر مرتضی حائری یزدی فرزند عبدالکریم حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم بود. «سیده مریم» پزشک شــد و چندی در امارات متحده عربی (دوبی) و اکنون در سوئیس زندگی می‌کند. «سید حسین خمینی» نــیــز روحانی شــد و اکنون در قم سکنی دارد.

امین امام

سید احمد خمینی کــه بــه لحاظ جایگاهش در دفتر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امین آیت الله خمینی لقب گرفت را شاید بتوان تنها فرزند روح الله خواند که  تــا اندازه‌ای و البته در سایه حضور پدر؛ مناسبات سیاسی را در دوران حیات ایشان تجربه کرد.

سید احمد خمینی کــه پــس از مرگ پدر کانون توجه بسیاری از دوست‌داران امام راحل بود؛ بعد از درگذشت آیت الله خمینی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی امنیت ملی و شورای عالی انقلاب فرهنگی شد. عضویتش در نهادهای مذکور تــا زمان مرگش ادامه داشت. او همچنین عضو هیئت امنای مرکزی کمیته امداد امام خمینی بود و در همین زمان متنی بلند بــه نام رنج‌نامه در مورد عزل حسین‌علی منتظری از قائم مقامی رهبری منتشر کرد. فرزند دوم آیت الله  خمینی در دو سال آخر عمرش خلوت و تنهایی را ترجیح می‌داد.

سید احمد خمینی که  بــه طور ناگهانی در 21 اسفند سال 73 در بیمارستان بستری شد؛ در 25 اسفند ماه درگذشت. او در سال 1348  بــا فاطمه طباطبایی دختر آیت‌الله طباطبایی کــه در حال حاضر از اساتید بــه نام در علم فلسفه اســت ازدواج کــرد و نتیجه ایــن ازدواج سه فرزند پسر بــه نام‌های: سید حسن خمینی؛ سید یاسر خمینی و سید علی خمینی است.

احمد؛ سه پسر داشت

سیدحسن خمینی  فرزند ارشد سید احمد خمینی کــه مسئولیت تولیت آستان آیت الله خمینی او را در کانون توجهات قرار داده از فعال‌ترین نوادگان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران از  نظر ورود بــه عرصه‌های سیاسی و حشر و نشر بــا بزرگان ایــن عرصه بــه شمار می‌آید. شاید همین مساله خصوصا نزدیکی  وی بــه آیت الله هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی بــه پاشنه آشیل وی تبدیل شد. سید حسن خمینی کــه در حال حاضر در قم سکونت دارد و بــه تدریس در حوزه مشغول اســت در 27 آذر 1394؛ بــا حضور در وزارت کشور رسماً بــرای شرکت در انتخابات مجلس خبرگان رهبری ثبت‌نام کرد؛ امــا بــه دلیل عدم حضور وی در امتحان اجتهاد؛ صلاحیت وی از ســوی شورای نگهبان احراز نشد. امری کــه بــه نظر می‌رسد هنوز هم خمینی جوان دلش را بــا ایــن مساله صاف نکرده و غیبت او در مراسم افتتاحیه مجلس خبرگان پنجم بــه رغم دعوت؛ و عدم حضورش در مراسم اولین ادای احترام اعضای خبرگان پنجم بــه ریاست آیت الله جنتی بــه بنیانگذار جمهوری اسلامی گواه ایــن دلخوری باشد.

سیدحسن خمینی از ازدواج بــا دختر آیت الله موسوی بجنوردی  صاحب چهار فرزند بــه نام‌های احمد؛ فرشته؛ نرگس و محمد هادی اســت کــه از میان آنها احمد خمینی  بــا فعالیت در عرصه فضای مجازی بــه اعتقاد بسیاری انتشار دیدگاه‌های  سیاسی پدر را در ایــن عرصه هدایت می‌کند .

یاسر خمینی فرزند دوم سید احمد خمینی کــه تقریبا هیچگونه اظهار نظر سیاسی و سخنرانی از وی بــه چشم نمی‌خورد نــیــز بــا سیده حورا صدر دختر دکتر محمد صدر از دیپلمات‌های وزارت امور خارجه ازدواج کرده و بــا همسر و دو فرزند خود بــه نام روح الله و فاطمه همانند برادر بزرگ  خود در قم ساکن اســت و فعالیت‌های وی بــه فعالیت در امور حوزی بدون چاشنی سیاسی خلاصه شده است.

فرزند آخر مرحوم سید احمد خمینی بــا نام علی کــه عکس منتشر شده از او در دوران طفولیت در آغوش بنیانگذار جمهوری اسلامی بــرای خیلی‌ها آشناست نــیــز ایــن روزها گه گاهی سخنرانی‌هایی در باب آراء پدربزرگ خود و وضعیت آن در جامعه ایراد می‌کند ؛ امــا او نــیــز اغلب در حوزه مشغول اســت و دروس برادر (سید حسن) را تقریر می‌کند و بــه همراه همسر خود کــه نوه آیت الله سیستانی از مراجع عالیقدر شیعه سالکن عراق اســت در قم سکونت دارد؛ علی؛ فرزندی بــه نام محمد علی دارد.

اشراقی‌ها

سید صدیقه خمینی فرزند سوم آیت الله خمینی بــا آیت الله شهاب الدین اشراقی کــه در اولین روزهای  انقلاب از همراهان صدیق آیت الله خمینی محسوب می‌شد ازدواج کرد؛ مردی کــه در همان سال‌های اولیه پیروزی انقلاب بــه لحاظ فشارهای روحی  ناشی از ماموریت‌های محول شده  و شرایطی کــه ضد انقلاب ایجاد می‌کردند سکته کــرد و درگذشت و صدیقه خمینی مسئولیت پرورش فرزندان مشترک بــا آیت الله اشراقی بــا نام‌های نفیسه؛ زهرا؛ نعیمه؛ عاطفه؛ علی؛ محمد تقی و مرتضی را برعهده گرفت؛ شاید از ایــن جهت باشد کــه هیچگاه نامی از فرزند سوم آیت الله خمینی در عرصه سیاسی و اجتماعی بــه چشم نمی‌خورد.

از میان فرزندان صدیقه خمینی؛ علی اشراقی در انتخابات مجلس هشتم کاندیدا شــد کــه ماجرای احراز صلاحیت نشدنش بــه عــنــوان اولین نوه آیت الله خمینی کــه صلاحیتش تایید نشد؛ باعث تعجب و اعتراض ‌هایی در همان مقطع زمانی شد. در بررسی مجدد صلاحیت وی؛ خبر از تایید صلاحیت علی اشراقی دادند؛ امــا ایــن بار او حاضر نشد کاندیدای انتخابات شــود و عرصه را ترک کــرد و هیچگاه نــیــز بخت خود را در ایــن زمینه نیازمود. البته برادر کوچک او مرتضی کــه روحانی جوانی اســت در انتخابات مجلس دهم بــرای کاندیداتوری ثبت نام کــرد کــه صلاحت او تایید  نشد و شاید ایــن امر بــه دلیل همزمانی بــا رد صلاحیت سید حسن خمینی خیلی حساسیت افکار عمومی را جلب نکرد.

زهرا اشراقی در میان نوه‌های دختری آیت الله خمینی شاید یکی از پر سر و صدا ترین آنها باشد چــه در حوزه ظاهری و چــه بــه جهت  اظهارنظرها؛ اشراقی از ازدواج بــا محمدرضا خاتمی برادر کوچک سید محمد خاتمی دو فرزند دارد؛ بــه نام‌های فاطمه و علی رضا.

نعیمه دیگر فرزند صدیقه خمینی بــا پسر آیت الله طاهری اصفهانی ازدواج کرده و اکنون در تهران ساکن است؛ امــا خواهر او عاطفه کــه بــا تبعه‌ای از پاکستان ازدواج کرده؛ هم اکنون در خارج از کشور زندگی می‌کند.

نفیسه دیگر فرزند صدیقه خمینی و آیت الله اشراقی نــیــز بــه واسطه  ازدوا ج فرزندش بــا نوه آیت الله هاشمی در سال‌های اخیر بین دو خاندان خمینی و هاشمی ارتباط خویشاوندی برقرار کرده است.

دو دختر گمنام و نام آشنای امام

فریده خمینی فرزند چهارم آیت الله خمینی اســت کــه وی و تنها فرزندش فرشته؛ بی سر و صداترین فرزندان آیت الله خمینی محسوب می‌شوند. فریده خمینی همسرمرحوم اعرابی هم اینک در قم ساکن اســت و دختر وی نــیــز بــا مرتضی اعرابی برادر صادق و فاطمه طباطبایی وصلت کرده است.

زهرا مصطفوی نام آشناترین دختر آیت الله خمینی در عرصه سیاست و اجتماع اســت کــه شاید اگــر منع پدر نبود؛ در همان دوران حیات ایشان بــه صورت جدی وارد عرصه سیاست می‌شد. وی دبیر کل تشکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی و دکترای الهیات و عضو هیات علمی دانشکده الهیات (گروه کلام و فلسفه اسلامی) دانشگاه تهران است.

زهرامصطفوی کــه بــا مرحوم دکتر بروجردی ازدواج کرده دو فرزند بــه نام‌های لیلی و مسیح دارد. لیلی بــا یکی ازفرزندان آیت الله طباطبایی ازدواج کرده و دو دختر دارد کــه یکی از آنها بــا پسر محسن رضایی ازدواج کرده است. مسیح بروجردی دیگر فرزند زهرا مصطفوی و مرحوم دکتر بروجردی نــیــز هم اکنون درقم ساکن و از مدرسان خوشنام حوزه بــه شمار می‌رود.

آنچه از ایــن نوشتار حاصل می شــود ایــن اســت کــه بر خلاف تفکر رایج در افکار عمومی؛ فرزندان آیت الله خمینی خصوصا بعد از درگذشت ایشان تمایلی بــه حضور در عرصه سیاست ندارند و بــه جای تکیه بر مواهب میراث پدر بزرگ در عرصه سیاست؛ تمایل دارند در قم ساکن بوده و میراث دار آیت الله خمینی در حوزه علمیه باشند.

 

زندگینامه امام خمینی

 

زندگینامه امام خمینی

 

امام خمینی در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق بــا 30 شهریـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 میلادى ) در شهرستان خمیـن از توابع استان مرکزى ایران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطهر سلام الله علیها, روح الله المـوسـوى الخمینـى پـاى بـر خـاکدان طبیعت نهاد .

او وارث سجایاى آبا و اجدادى بـود کــه نسل در نسل در کار هدایت مردم وکسب معارف الهى کـوشیـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمینـى مرحوم آیه الله سید مصطفى مـوسـوى از معاصریـن مرحـوم آیه الله العظمـى میرزاى شیـرازى (رض), پـس از آنکه سالیانـى چنـد در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فرا گرفته و بــه درجه اجتهاد نایل آمـده بـود بــه ایران بازگشت و در خمیـن ملجإ مردم و هادى آنان در امـور دینـى بـود. در حـالیکه بیـش از 5 مـاه ولادت امام خمینینمى گذشت؛طاغوتیان و خـوانیـن تحت حمایت عمال حکومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را کــه در برابر زورگـوئیهایشان بــه مقاومت بـر خاسته بـود؛ بــا گلـوله پاسخ گفتنـد و در مسیر خمیـن بــه اراک وى را بــه شهادت رسانـدنـد.

بدیـن ترتبیب امام خمینى از اوان کـودکى بــا رنج یتیمى آشنا و بــا مفهوم شهادت روبرو گردید. وى دوران کـودکـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومنه اش (بانـو هاجر) کــه خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آیه الله خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانیف ) بوده است. همچنیـن نزد عمه مکرمه اش ( صاحبه خانم ) کــه بانـویى شجاع و حقجـو بـود سپرى کــرد امــا در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزیز نــیــز محـروم گـردید .

هجـرت امام خمینی بــه قـم و تحصیل دروس تکمیلـى:

اندکـى پـس از هجرت آیه الله العظمـى حاج شیخ عبد الکریـم حایرى یزدى ـ رحمه الله علیه ـ ( نـوروز 1300 هجـرى شمسـى, مطابق بـا رجب المـرجب 1340 هجـرى قمـرى ) امام خمینـى نــیــز رهسپـار حـوزه علمیه قـم گردید و بــه سرعت مراحل تحصیلات تکمیلى علوم حـوزوى را نزد اساتید حـوزه قـم طـى کرد.

ازدواج امام خمینی و تشکیل خانواده:

میرزا محمد ثقفی تهرانی در زمان تحصیل در شهر مقدس قم؛ بــا حاج آقا روح ‌الله مصطفوی خمینی (حضرت امام) کــه در آن زمان 27 سال داشت آشنا شــد کــه همین آشنایی؛ واسطه‌ ازدواج امام خمینی(ره) بــا بانو ثقفی در سال 1308 شمسی شد.

امام خمینی در سال 1308 هجری خورشیدی بــا خدیجه ثقفی دختر میرزا محمد ثقفی تهرانی ازدواج کرد.برخلاف سنت رایج چند همسری و متعه در بین روحانیان آن زمان؛ خمینی هیچگاه همسر دیگری و متعه اختیار نکرد و برخلاف رسم آن زمان خمینی در امور منزل بــه همسرش کمک می کرد.

ثمره ایــن ازدواج تولد سید مصطفی؛ فرزند اول آنها در آذر 1309؛ سید احمد در 26 اسفند 1324 و خانم‌‌ها سیده فریده‌؛‌ سیده زهرا و سیده صدیقه بود.

 

 

سخنان امام خمینی

 

سخنان امام خمینی

 

ـ میزان بازماندن از حق؛ متابعت هوای نفس است.

ـ ما بــایــد ایــن را بفهمیم کــه هــمــه چیز هستیم و از هیچ کس؛ کم نداریم.

ـ توکل بــه خدای تعالی؛ یکی از فروع توحید و ایمان است.

ـ یقین بــه حقیقت؛ ثمره توحید است.

ـ غرور و غفلت؛ انسان را بــه تباهی می کشاند.

ـ یأس؛ از جنود شیطان اســت و امید؛ از جنود خداست؛ همیشه امیدوار باشید.

ـ عزت نفس؛ مبدأش توکل علی اللّه و اعتماد بر حق تعالی است.

ـ هــر قدمی کــه بــرای تحصیل علم برمی دارید؛ قدمی هم بــرای کوبیدن خواسته های نفسانی؛ تقویت قوای روحانی؛ کسب مکارم اخلاق؛ تحصیل معنویات و تقوا بردارید.

ـ اگــر ایمان وارد قلب شود؛ کارها اصلاح می شود.

ـ اگــر در کارها نیت خالص نباشد؛ انسان را از درگاه ربوبی دور می کند.

ـ خدا نکند انسان پیش از آنکه خود را بسازد؛ جامعه بــه او روی آورد و در میان مردم؛ نفوذ و شخصیتی پیدا کند؛ کــه خود را می بازد.

ـ پیش از آنکه فرصت از دست برود؛ چاره بیندیشید.

ـ توجه بــه او (خدا) را از یاد نبرید؛ توجه بــه او؛ منشأ خیرات است.

ـ بــایــد بــه قلبتان برسانید کــه هرکاری انــجـام می دهید؛ در محضر خدا هستید.

ـ بــه خدا متوجه شوید؛ تــا دل ها بــه تو متوجه شود.

ـ صبر در معاصی؛ منشأ تقوای نفس است.

ـ لازمه فراموشی حق تعالی آن اســت کــه انسان خود را فراموش کند.

ـ دوراندیش باشید؛ عواقب امور را بسنجید؛ عقبه های خطرناکی کــه دارید؛ بــه یاد آورید و از فشار قبر؛ عالم برزخ؛ مشکلات و شدایدی کــه بــه دنبال آن است؛ غفلت نکنید.

ـ ایــن دنیا بــا تمام زرق و برق ظاهری اش؛ ناچیزتر از آن اســت کــه قابل محبت باشد.

ـ قلب جوان؛ لطیف و ملکوتی اســت و انگیزه های فساد در آن ضعیف است؛ لیکن هرچه سن بالا رود؛ ریشه گناه در قلب قوی تر و محکم تر می گردد؛ تــا جایی کــه کندن آن از دل مــمــکن نیست.

ـ مقامی کــه بــرای بندگان صالح خدا در نظر گرفته شده؛ تمام دنیا و مافیها ـ بــا آن جلوه های ساختگی ـ در مقابل آن؛ بــه قدر پشیزی ارزش ندارد.

ـ جز بــه خالق یکتا؛ بــه احدی توجه نداشته باشید.

ـ عید واقعی آن وقتی اســت کــه انسان رضای خدا را بــه دست بیاورد و درون خود را اصلاح کند.

ـ خود را بــه ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب بــه مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید.

ـ خداخواهی؛ سعه صدر می آورد و سعه صدر؛ تواضع و عزت نفس می آورد.

ـ آنچه کــه انسان را بــه مراتب عالی انسانیت می رساند؛ کوشش خود انسان است.

ـ آنچه کــه در عالم آخرت واقع می شود؛ چیزی اســت کــه در ایــن دنیا تهیه گردیده است.

ـ قلب انسان؛ مانند آینه صاف و روشن اســت و بر اثر توجه فوق العاده بــه دنیا و کثرت معاصی؛ کدر می شود.

ـ زندگی در دنیای امروز؛ زندگی در مدرسه اراده اســت و سعادت و شقاوت هــر انسانی بــه اراده همان انسان رقم می خورد.

ـ از حالا کــه جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است؛ جدیت کنید بــه اینکه هوای نفس را از نفس خودتان خارج کنید.

ـ خدای تعالی دوست دارد کــه در وقت ذکر او؛ بنده؛ منقطع بــه ســوی او و متضرع و خالص باشد.

ـ حب دنیا و نفس؛ بزرگ ترین حجاب های رخسار محبوب است.

ـ میزان ارزش؛ ایــن دو خاصه است: علم و تقوا توأماً.

ـ در اسلام؛ هــمــه امور مقدمه انسان سازی است.

ـ علم توحید هم اگــر بــرای غیرخدا باشد؛ از حُجب ظلمانی است.

ـ اگــر انسان خباثت را از نهادش بیرون نکند؛ هرچه درس بخواند و تحصیل نماید؛ نه تنها فایده ای بر آن مترتب نمی شود؛ بـلـکـه ضررها دارد.

ـ دلبستگی بــه رحمت حق؛ منشأ تربیت نفوس و نرم شدن قلوب می شود.

ـ تقویت روح؛ بــه ایــن اســت کــه توجه تان بــه خدای تبارک و تعالی زیاد باشد.

ـ روحانیی کــه خود را پیرو و شیعه علی بن ابی طالب علیه السلام می داند؛ مــمــکن نـیـسـت بــه مشتهیات دنیا توجهی داشته باشد.

ـ دلبستگی بــه هرچه کــه غیر حق است؛ خار طریق سلوک الی اللّه است.

ـ قدرت طلبی از هرکه باشد؛ از شیطان است.

ـ کبر؛ از اخلاق خاصه شیطان است.

ـ از نتایج صبر؛ تربیت نفس است.

ـ اگــر بــه سبب اعمال و کردار و رفتار ناروای شما یک نفر گمراه شده و از اسلام برگردد؛ مرتکب اعظم کبایر می باشید.

ـ عالم سوء؛ عالم متوجه بــه دنیا و عالمی کــه در فکر حفظ مسند و ریاست باشد؛ نمی تواند بــا دشمنان اسلام مبارزه نماید.

ـ قبل از آنکه عنان اختیار از کف شما ربوده شود؛ خود را بسازید و اصلاح کنید.

ـ علم و تقوا اگــر در کسی جمع باشد؛ در دنیا و آخرت سعادتمند است.

ـ توجه بــه زرق و برق دنیا؛ انسان را از آن احساس انسانی اش می برد.

ـ خودبینی؛ ارث شیطان است.

ـ راه مستقیم الهی اســت کــه می تواند انسان را از نقص؛ رو بــه کمال ببرد.

ـ مقاصد وقتی کــه عالی شد؛ زحمت های در راه آن مقصد؛ بــایــد در نظر انسان نباشد.

ـ ایمان؛ نوری اســت الهی کــه قلب را مورد تجلیات حق تعالی قرار می دهد.

ـ بــرای هــر کسی؛ هــر کاری کــه بکند؛ باز جای توبه هست؛ در توبه باز اســت و رحمت خدا واسع است.

ـ اهمیت امراض نفسانیه؛ هزاران درجه بیشتر از امراض جسمانیه است.

ـ تمام فسادهایی کــه در عالم پیدا می شود؛ از خودخواهی پیدا می شود.

ـ آن علمی کــه شروع بشود بــه اسم ربّ؛ نور هدایت دارد.

ـ وای بــه حال طالب علمی کــه علوم؛ در قلب او کدورت و ظلمت آورد.

ـ علم نور است؛ ولــی در دل سیاه و قلب فاسد؛ دامنه ظلمت و سیاهی را گسترده تر می سازد.

ـ در درس و بحث؛ اخلاص داشته باشید تــا شما را بــه خدا نزدیک کند.

ـ علمی کــه انسان را بــه خدا نزدیک می کند؛ در نَفس دنیا طلب؛ باعث دوری بیشتر از درگاه ذی الجلال می گردد.

ـ حزب اللّه باشید و از زرق و برق زندگی و جلوه های ساختگی آن بپرهیزید.

ـ گمان نمی کنم عبادتی بالاتر از خدمت بــه محرومین وجود داشته باشد.

ـ نماز خوب؛ فحشا و منکر را از یک امت بیرون می کند.

ـ طبقه ای کــه می خواهند مردم را ارشاد کنند؛ بــایــد اقوالشان بــا اعمالشان موافق باشد.

ـ حقوق اسلام؛ یک حقوق مترقی و متکامل و جامع است.

ـ بــا خَلق خدا حسن سلوک داشته؛ نیکو معاشرت کنید و بــا نظر عطوفت و مهربانی بــه آنان بنگرید.

ـ آن چیزی کــه دارد ایــن سیاره ما را در سراشیبی انحطاط قرار می دهد؛ انحراف اخلاقی است.

ـ اهل آخرت بــا هم در صلح و صفا هستند و قلب هایشان مملو از محبت خدا و بندگان خداست.

ـ انبیای خدا بــرای ایــن مبعوث شدند کــه آدم تربیت کنند؛ انسان بسازند؛ بشر را از زشتی ها؛ پلیدی ها؛ فسادها و رذایل اخلاقی دور سازند و بــا فضایل و آداب حسنه آشنا کنند.

ـ کسی کــه دیگر مسلمانان از دست و زبان و چشم او در امان نباشند؛ در حقیقت مسلمان نیست.

ـ تمام رسانه ها؛ مربی یک کشور هستند؛ بــایــد تربیت کـنـنـد کشور را.

ـ شهدا را قلم ها می سازند و قلم ها هستند کــه شهید پرورند.

ـ مهم ترین عامل در کسب خودکفایی و بازسازی؛ توسعه مراکز علمی و تحقیقاتی و تمرکز و هدایت امکانات و تشویق هــمــه جانبه نیروهای متعهد و متخصص است.

ـ آن کس قلمش قلم انسانی اســت کــه از روی انصاف بنویسد.