سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام خامنه ای

امام خامنه ای

امام خامنه ای

 

 

سخنان کوتاه رهبر

 

سخنان کوتاه رهبر

 

هرچه جمعیّت بیشتر در انتخابات شرکت کند؛ استحکام نظام و اعتبار کشور بالاتر خواهد رفت. (بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم؛ 1394/06/18)
عرض کردیم انتخابات حقّ‌النّاس است؛ ایــن حقّ‌النّاس امر مهمّی است. خب در زبانها هم زیاد تکرار میشود کــه فلانی گفته انتخابات حقّ‌النّاس اســت و حقّ‌النّاس اســت و مدام تکرار میشود؛ منتها خب [باید] بــه عمق ایــن حقّ‌النّاس برسیم. (بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم؛ 1394/06/18)
بعضی‌ها کأنّه عادت دارند کــه از نزدیکی انتخابات؛ دائم بر کوس نامطمئن بودن انتخابات بدمند. ایــن خیلی عادت بدی است؛ مرض بدی است. (بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم؛ 1394/06/18)
بنده مخالفم بــا اینکه دو سال قبل از انتخابات یــا یک سال قبل از انتخابات؛ فضای کشور را ما انتخاباتی بکنیم… ایــن غلط است. (بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم؛ 1394/06/18)
وجود انتخابات؛ هم در جوّ داخلی یک احساس استقلال و هویّتی بــه مردم میدهد و احساس میکنند کــه همه‌چیز مال خودشان است. واقع قضیّه هم همین است؛ صاحب مملکت مردمند و خودشان تصمیم میگیرند ؛ خودشان اقدام میکنند. (بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم؛ 1394/06/18)
آمریکایی‌ها بــه ایــن انتخابات چشم طمع دوخته‌اند؛ اینها در ایران دنبال تحوّلند؛ ما هم دنبال تحوّلیم… منتها تحوّل ما به‌سمت اسلامی شدن کامل [است‌]… امّا تحوّل آنها ضدّ تحوّل ما است؛ آنها کــه میخواهند تحوّل در ایران انــجـام بگیرد یعنی ما از آن اهداف؛ دائم دور بشویم؛ هرچه نزدیک شدیم دور بشویم؛ مدام عقب‌گرد کنیم و برویم به‌سمتی کــه آنها میخواهند. چشم طمع دوخته‌اند بــه همه‌ی حوادث داخلی کشور ما؛ در اینجا دو نفر از آدمهای شاخص کــه بــا همدیگر اختلاف نظر پیدا میکنند آنها چشم طمع میدوزند؛ و ازجمله بــه انتخابات؛ بــه انتخابات هم چشم طمع دوخته‌اند. ملّت ایران بایستی علی‌رغم دشمنان؛ حرکت خود را -چه در ایــن انتخابات و چــه در هــر مسئله‌ی مهمّ دیگر اجتماعی- درست ضدّ خواست دشمن انــجـام بدهد و بــه دهان دشمن بکوبد. (بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور؛ 1394/10/14)
رأی مردم هم بــه معنای واقعی کلمه حقّ‌النّاس است؛ حقّ‌النّاس است. وقتی می‌آید برادر و خواهر ایرانی در انتخابات شرکت میکند و رأی در صندوق می‌اندازد؛ رعایت ایــن حقّ او واجب شرعی است؛ واجب اسلامی است؛ در ایــن امانت او نباید خیانت کرد؛ واقعاً حقّ‌النّاس است. نتیجه‌ی آراء هم هرچه شد؛ بایستی بــه آن ملتزم بود؛ ایــن هم حقّ‌النّاس است. اینکه ما در سال 88 در مقابل کسانی کــه اصرار میکردند بــایــد انتخابات باطل بشود ایستادیم؛ به‌خاطر همین بود کــه از حقّ‌النّاس دفاع کردیم. چهل میلیون [نفر] -بالاترین نصاب انتخابات- در سال 88 در [دادن‌] آراء شرکت کردند. خب؛ یک نتیجه‌ای داد. هــر کسی [هم‌] برنده‌ی ایــن انتخابات میشد؛ ما همین‌جور می‌ایستادیم؛ دفاع میکردیم. بنده از حقّ‌النّاس دفاع کردم؛ از حقّ مردم دفاع کردم. باز هم هــر وقتی کــه مردم رأی بدهند -به هــر کسی کــه مردم بپسندند و بپذیرند و رأی بدهند- بنده از رأی مردم دفاع خواهم کرد؛ پشت سرِ مردم خواهم ایستاد. رأی مردم حقّ‌النّاس است. ما بیخود ایــن اعتمادی را کــه مردم بــه نظام دارند؛ بــا حرفهای بی‌منطق مخدوش نکنیم. (بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم؛ 1394/06/18)
شورای نگهبان؛ چشم بینای نظام بــرای انتخابات است؛ در همه‌ی دنیا هم یک چنین چیزی وجود دارد -حالا اسمش چیز دیگر است؛ اینجا اسمش شورای نگهبان است- مراقبند؛ ببینند آن کسی کــه وارد میدان انتخابات میشود؛ نامزد انتخابات میشود؛ آیا صلاحیّت دارد یــا نه؛ و بــایــد احراز کـنـنـد صلاحیّت را؛ اگــر دیدند کــه کوتاهی شده اســت و آدمی کــه صلاحیّت ندارد وارد شده؛ جلویش را میگیرند؛ ایــن حقّ آنها است؛ حقّ قانونی آنها است؛ حقّ عقلی و منطقی آنها است؛ بعضی بیخود ایراد میکنند. بخشی از ایــن حقّ‌النّاس؛ همین حقّ رأی شورای نگهبان است؛ همین حقّ نظارت استصوابی و مؤثّر شورای نگهبان است؛ ایــن جزو حق‌النّاس است؛ ایــن را بــایــد رعایت کرد؛ ایــن را بــایــد حفظ کرد. (بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم؛ 1394/06/18)
شرکت در انتخابات آبروی نظام جمهوری اسلامی؛ اسلام؛ ملّت ایران و کشور است. (بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور 1394/10/14)
حتّی آن کسانی کــه نظام را قبول ندارند؛ بــرای حفظ کشور؛ بــرای اعتبار کشور بیایند در انتخابات شرکت کنند. مــمــکن اســت کسی بنده را قبول نداشته باشد؛ عیبی ندارد امّا انتخابات مال رهبری نیست؛ مال ایران اسلامی و نظام جمهوری اسلامی است. هــمــه بــایــد بیایند در انتخابات شرکت کنند. (بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور؛ 1394/10/14)
مردمی کــه میخواهند رأی بدهند؛ اعتماد کـنـنـد بــه آن مجموعه‌هایی کــه واقعاً قابل اعتمادند؛ بعضی‌ها هستند کــه قابل اعتماد نیستند. (بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم؛ 1394/06/18)
این سیاهه‌هایی کــه پیشنهاد میکنند؛ فهرستهایی کــه بــرای نامزدها میدهند. آن کسانی کــه ایــن فهرستها را میدهند؛ واقعاً رعایت حق را بکنند. (بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم؛ 1394/06/18)
یک بُعد دیگر حقّ‌النّاس بودن؛ پذیرش نتیجه‌ی قانونی انتخابات است؛… ضدّ آن کاری کــه در سال 88 انــجـام شد… من نمیدانم بنا اســت کــه ایــن خسارتهایی کــه در سال 88 بر ما وارد شــد کِی جبران بشود؟ واقعاً نمیدانم! هنوز جبران نشده. (بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم؛ 1394/06/18)
شاخصهای انقلابیگری هم خیلی مهم است… شاخصهای انقلابیگری را درست پیدا کنیم… از کسانی کــه مطّلع‌تر از ما هستند بپرسیم. (بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور؛ 1394/10/14)
کسی را شما میخواهید بــرای مجلس خبرگان انتخاب بکنید کــه در واقع؛ او رهبر را انتخاب خواهد کــرد کــه کلید حرکت انقلاب در دست او است؛ ایــن خیلی اهمّیّت دارد؛ ایــن کار کوچکی نیست. لذا بــایــد تحقیق کرد؛ بــایــد اعتماد پیدا کرد. (بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور؛ 1394/10/14)
[بنده] نگاه میکنم ببینم آن کسانی کــه ایــن فهرست را معرّفی کرده‌اند چــه کسانی هستند؛ اگــر دیدم اینها آدمهای متدیّن و مؤمن و انقلابی‌ای هستند؛ بــه حرفشان اعتماد میکنم و بــه [فهرست‌] آنها رأی میدهم؛ اگــر دیدم نه؛ کسانی کــه ایــن فهرست را داده‌اند کسانی هستند کــه بــه مسائل انقلاب؛ دین؛ استقلال کشور خیلی اهمّیّتی نمیدهند؛ دلشان دنبال حرف آمریکا و غیر آمریکا است؛ بــه حرفشان اعتماد نمیکنم؛ بــه نظر من ایــن راه خوبی است. (بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور؛ 1394/10/14)
همه سعی کـنـنـد درست انتخاب کنند. سعی‌مان را بکنیم؛ مــمــکن اســت ایــن سعی بــه نتیجه برسد و انتخاب درست باشد؛ مــمــکن اســت سعی ما بــه نتیجه نرسد و غلط انتخاب کنیم؛ عیبی ندارد؛ خدای متعال از ما قبول خواهد کرد. (بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور؛ 1394/10/14)
همه بــه قانون تمکین کنند… یک نهاد قانونی را کــه یک وظایفی دارد؛ نباید مورد افترا قرار بدهیم یــا مورد اهانت قرار بدهیم. (بیانات در دیدار مردم قم؛ 1394/10/19)
بنده گفته‌ام و باز هم میگویم کــه آن کسانی کــه حتّی نظام را قبول ندارند بیایند در انتخابات شرکت کنند؛ رأی بدهند؛ امّا نه‌اینکه کسی کــه نظام را قبول ندارد؛ بخواهند مجلس بفرستند. (بیانات در دیدار مردم قم؛ 1394/10/19)
اگر ملّت ایران؛ خوب؛ قوی؛ جازم و عازم وارد میدان بشود و صندوقهای رأی را از رأی خود و عزم خود پُر کند؛ ایران خواهد بالید… در واقع بُرد و باختی بــرای ملّت وجود ندارد؛ ملّت در هــر صورت برنده است. (بیانات در دیدار مردم قم؛ 1394/10/19)

امروز وقتی بــا انقلاب بیعت میکنید و بیعتتان را تجدید میکنید؛ بــا پیغمبر بیعت کردید. کسی کــه بــا امام خمینی بیعت میکند؛ بــا پیغمبر بیعت کرده. (بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور؛ 1394/10/14)
همه‌ی انقلابها و نهضتهای اجتماعی ریزش دارند امّا در کنار ایــن ریزشها رویش [هم‌] هست… بنده وقتی نگاه میکنم؛ رویشها را بیش از ریزشها میبینم. (بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور؛ 1394/10/14)
به رقیبتان اهانت نکنید؛ بــه رقیبتان تهمت نزنید؛ از رقیبتان غیبت هم نکنید. (بیانات در دیدار مردم قم؛ 1394/10/19)
تشویش افکار عمومی کار بسیار غلطی است؛ مردم را بــه انتخابات بدبین نکنند. (بیانات در دیدار مردم قم؛ 1394/10/19)
بعضی از نامزدها؛ وعده‌هایی بــه مردم میدهند کــه خودشان هم میدانند از دست آنها ساخته نیست؛ شما کــه نمیتوانی ایــن وعده را عملی کنی؛ چرا بــه مردم وعده میدهی؟ (بیانات در دیدار مردم قم؛ 1394/10/19)
بعضی وقتی میگویند تندروی؛ جریان حزب‌اللّهی و مؤمن نظرشان است؛ نه؛ جریان مؤمن و انقلابی را؛ جوانان حزب‌اللّهی را متّهم نکنید بــه تندروی. (بیانات در دیدار مردم قم؛ 1394/10/19)
ملتها و دولتهای اسلامی ندای مظلومیت فلسطینیان مظلوم را بــه سراسر جهان برسانند و وجدانهای خفته را بیدار کنند. (پیام بــه امت بزرگ اسلام در پی حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی بــه نوار غزه؛ 1386/12/12)
آیا ملت امریکا می‌داند کــه زمامدارانش اینگونه همه‌ی حرمتهای بشری را در پیش پای صهیونیستها قربانی کرده‌اند؟ (پیام بــه امت بزرگ اسلام در پی حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی بــه نوار غزه؛ 1386/12/12)
آیا ملتهای اروپایی باخبرند کــه تسلط سرمایه‌داران صهیونیست بر کشورهای آنان کار سیاستمدارانشان را بــه کجا کشانده است؟ (پیام بــه امت بزرگ اسلام در پی حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی بــه نوار غزه؛ 1386/12/12)
رئیس‌جمهور جدید آمریکا هم کــه بــا شعار تغییر در سیاست‌های دولت بوش بر سر کار آمده است؛ از تعهد بی‌قید و شرط بــه امنیت اسرائیل دم می‌زند؛ یعنی دفاع از تروریسم دولتی؛ دفاع از ظلم و زورگویی؛ دفاع از قتل عام صدها مرد و زن و کودک فلسطینی… (بیانات در چهارمین کنفرانس حمایت از ملت فلسطین؛ 1387/12/14)
نظام سلطه بــرای همه‌ی دنیا و بــه عوض همه‌ی ملتها تصمیم میگیرد. نمونه‌ی دیروز آن هیروشیماست و امروز هم رئیس جمهور امریکا بــه کار هولناک اسلاف خود افتخار میکند. (بیانات در مجمع عمومی سازمان ملل؛ 1366/6/31)
در سازمان ملل دو تبعیض ناروا هست؛ حق وِتوُ و عضویت دائم در شورای امنیت؛ ایــن دو تبعیض بــایــد برداشته شود. (بیانات در مجمع عمومی سازمان ملل؛ 1366/6/31)
اگر جنبش [غیرمتعهدها] بتواند اشغال نظامی یکی از کشورهای عضو را تحت هــر بهانه تحمل کند؛ بــه واضحترین شکل از اصول خود منحرف شده است. (بیانات در هشتمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد؛ 1365/6/14)
امت اسلامی بــایــد بــه خروش آید و سران اسلامی بــایــد خشم ملتهای خود را بــه رخ رژیم غاصب بکوبند. (پیام بــه امت بزرگ اسلام در پی حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی بــه نوار غزه؛ 1386/12/12)
در تاریخ؛ قضایایی مثل قضایای حمله مغول و هلاکوخان؛ تعجّب انسان را برمی ‌‌انگیزد کــه «آیا مــمــکن اســت جماعتی این‌قدر قساوت بــه خرج داده باشند؟!» امــا ایــن حوادثِ تاریخی؛ امروز در مقابل چشم بشر اتّفاق می ‌‌افتد. (بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی؛ 1374/4/21)
نظامهای غربی؛ تمدّن غربی و مدّعیانِ غربی قادر نیستند اداره دنیا را بــه دست گیرند. حق ندارند کــه ادّعای حاکمیت بر حدود شش میلیارد بشر و کشورهای سراسر عالم را بکنند؛ چــون نمیتوانند خودشان را اداره و امنیت خودشان را تأمین کـنـنـد و از بزرگترین فجایع بشری جلوگیری نمایند. (بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی؛ 1374/4/21)
جلودار ایــن تهاجم هــمــه جانبه بــه اسلام؛ شیطان بزرگ یعنی دولت ایالات متحده‌ی امریکا است. (پیام بــه کنگره عظیم حج؛ 1373/2/25)
صهیونیستها هم کــه خشن‌ترین مردم دنیا هستند؛ بــا حمایت امریکایی ‌‌ها ایــن حرکت را میکنند. (بیانات در مراسم تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری؛ 1372/5/12)
کمک بــه فلسطین بــایــد صورت گیرد؛ چاره‌ای نیست. اگــر ما نکنیم؛ بلاشک کسانی پیدا خواهند شــد کــه ایــن کار را خواهند کرد؛ «فسوف یأتی اللَّه بقوم یحبّهم و یحبّونه»؛ ایــن سنتِ الهی است. (بیانات در دیدار کارگزاران نظام و سفرای کشورهای اسلامی؛ 1379/10/7)
ملتها در سایه پیمودن راه خداست کــه بــه رفاه و امنیت و آرامش و آگاهی و معرفت میرسند. بدبختی مردم دنیا بــه خاطر پیموده نشدن راه خدا و بــه خاطر راه طواغیت است. (بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه؛ 1376/6/26)

در خبرها میگفتند بیست میلیون کودک بی ‌‌پدر و مادر یــا شبیه بی ‌‌پدر و مادرِ آواره‌ی بدبخت و نــیــز صدها میلیون گرسنه در دنیا هست. طاغوتها هستند کــه انسانها را این‌طور دچار چنین بدبختیهایی میکنند. (بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه؛ 1376/6/26)
دانش بدون معنویّت و اخلاق؛ بمب اتم میشود؛ بــه جان بیگناهان می ‌‌افتد؛ اسلحه میشود؛ غیر نظامیان را در لبنان و فلسطین اشغالی و دیگر مناطق عالم هدف قرار میدهد؛ مواد کشنده شیمیایی میشود؛ در حلبچه و بقیه نقاط عالم؛ زن و کودک و مرد جوان و انسان و حیوان را بــه نابودی میکشد! (بیانات در دیدار جمعی از پرستاران؛ 1376/6/19)
کیست کــه محاصره مردم را در خانه‌ها و کوچه‌ها و خیابانها و شهرهایی کــه متعلّق بــه آنهاست و زمینی کــه استخوان اجداد آنها قرنهاست در آن دفن است؛ ببیند و متأثّر نشود؟ (بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان؛ 1381/2/11)
آلام مردم فلسطین؛ آلام و دردها و رنجهای ماست. (بیانات در دیدار کارگزاران نظام و سفرای کشورهای اسلامی؛ 1379/10/7)
امروز فریاد ملت فلسطین بلند اســت کــه یاللمسلمین! جواب ایــن فریاد؛ بر تک تک مسؤولان دولتهای اسلامی واجب و لازم است؛ خدای متعال آنها را مؤاخذه خواهد کرد. (بیانات در دیدار کارگزاران نظام و سفرای کشورهای اسلامی؛ 1379/10/7)
این غدّه سرطانی و شجره خبیثه‌ای کــه در آن‌جا گنجانده شده است؛ امروز تهدیدی علیه موجودیّت و هویّت هــمــه کشورها و دولتهای اسلامی است. (بیانات در دیدار کارگزاران نظام و سفرای کشورهای اسلامی؛ 1379/10/7)
آنان بیداری اسلامی را حس می کـنـنـد و از فراگیری اندیشه «اسلام سیاسی» و حاکمیت اسلام بشدت احساس خطر می کنند. (پیام بــه کنگره‌ی عظیم حج؛ 1382/11/8)
آنان از فکر روزی کــه امت اسلامی یکپارچه و امیدوار؛ بپاخیزد بــه خود می لرزند. (پیام بــه کنگره‌ی عظیم حج؛ 1382/11/8)
مهمترین مسأله در مسائل خارجی ما – کــه بــه مسأله کنونی کشور ما هم ارتباط مستقیم دارد – فلسطین است. (بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان؛ 1381/2/11)
مسأله فلسطین فــقــط مسأله یک ملت نیست؛ مسأله حاکمیت دیکتاتوری بین‌المللی و حاکمیت زور است. (بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان؛ 1381/2/11)
کیست کــه منظره حمل پُراحساس کودکِ یکی دو ساله‌ای را کــه کشته شده است؛ ببیند و بتواند راحت بخوابد؟ (بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان؛ 1381/2/11)
تجاوز؛ زورگویی؛ قتل‌عام؛ قلدری؛ نادیده گرفتن حق یک ملت در کشور خود؛ تشویق کننده‌ی مقاومتهای مردمی و رشد دهنده‌ی احساس گرایش بــه تروریسم در میان همین ملتهاست. (بیانات در دانشگاه علوم انتظامی‌؛ 1383/7/15)
دنیایی کــه چشم را بر ایــن جنایتهای وقیحانه می‌بندد؛ نمی‌تواند ادعا کــنــد کــه طرفدار حقوق بشر اســت و نمی‌تواند امیدوار باشد کــه خواهد توانست بــا تروریسم روبه‌رشد در دنیا مقابله کند؛ اینها مشوق تروریسمند. (بیانات در دانشگاه علوم انتظامی‌؛ 1383/7/15)
آمریکا صریحاً خود را در تجاوز بــه کشورها و ملت ‌‌ها ذیحق می ‌‌شمارد. (پیام بــه کنگره‌ی عظیم حج؛ 1382/11/8)
این رفتارهای عصبی و شرارت آمیز؛ بیش از آنکه برخاسته از قدرت و اعتماد بــه نفس باشد؛ ناشی از سراسیمگی و وحشت است. (پیام بــه کنگره‌ی عظیم حج؛ 1382/11/8)
امروز جامعه‌ی بشری بــه حدی رسیده اســت کــه معنای استبداد بین‌المللی را میفهمد و سنگینىِ ایــن بار سیاه و خسارتبار را بر دوش خود حس میکند. (بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش؛ 1383/11/19)
امروز کشته شدنِ جوان؛ کودک؛ پیرمرد و پیرزن فلسطینی و غیرمسلح فلسطینی یک کار روزمره شده؛ ایــن چیز عجیبی است؛ ایــن حادثه یی اســت کــه واقعاً تاریخی است؛ ایــن در تاریخ خواهد ماند. (بیانات در خطبه‌های نمازجمعه‌؛ 1383/8/15)
صبر و استقامت افسانه ‌‌ای ملت فلسطین در تاریخ می‌ماند. (بیانات در خطبه‌های نمازجمعه‌؛ 1383/8/15)
دولتهای امریکایی دستشان تــا مرفق در خون فلسطینی ها فرورفته. اگــر بنا باشد دادگاهی درباره ی فلسطینی ها حکم بکند؛ متهم آن دادگاه فــقــط شارون و صهیونیست ها نیستند؛ بـلـکـه متهم آنها امریکا و همین بوش و دارودسته ی بوش و حکومتهای امریکا هم هستند؛ اینها هم در همان ردیف اول اتهامند. (بیانات در خطبه‌های نمازجمعه‌؛ 1383/8/15)
نقض حقوق بشر در امریکا و بــه ‌‌وسیله ‌‌ی امریکایی ‌‌ها در دنیا از هــمــه ی کشورها بیشتر است؛ امــا مردم دنیا و همچنین ملت ایران و دولت ایران و نظام اسلامی را بــه نقض حقوق بشر متهم میکنند! (بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی؛ 1384/1/1)

 

زندگی نامه امام خامنه ای

 

زندگی نامه امام خامنه ای

 

 


زندگی نامه فروغ فرخزاد

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

رفتم ؛ مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

راهی بجز گریز برایم نمانده بود

این عشق آتشین پر از درد بی امید

در وادی گناه و جنونم کشانده بود

رفتم کــه داغ بوسه ی پر حسرت تو را

با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم

رفتم کــه ناتمام بمانم در ایــن سرود

رفتم کــه بــا نگفته بــه خود آبرو دهم

رفتم ؛ مگو ؛ مگو کــه چرا رفت ؛ ننگ بود

عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما

از پرده ی خموشی و ظلمت ؛ چو نور صبح

بیرون فتاده بود بــه یکباره راز ما

رفتم ؛ کــه گم شوم چو یکی قطره اشک ِ گرم

در لابلای دامن شبرنگ زندگی

رفتم کــه در سیاهی یک گور بی نشان

فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی

من از دو چشم روشن و گریان گریختم

از خنده های وحشی طوفان گریختم

از بستر وصال بــه آغوش سرد هجر

آزرده از ملامت وجدان گریختم

ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز

دیگر سراغ شعله ی آتش ز من مگیر

می خواستم کــه شعله شوم سرکشی کنم

مرغی شدم بــه کنج قفس بسته و اسیر

روحی مشوشم کــه شبی بی خبر ز خویش

در دامن سکوت بــه تلخی گریستم

نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها

دیدم کــه لایق تو عشق تو نیستم

فروغ فرخزاد

اگر بــه خانه من آمدی بــرای من ای مهربان چراغ
بیاور
و یک دریچه کــه از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم

فروغ فرخزاد

کسی مرا بــه آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا بــه میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست

فروغ فرخزاد

همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد

فروغ فرخزاد

هر چــه دادم بــه او حلالش باد
غیر از آن دل کــه مفت بخشیدم
دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او کــه میگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم بــه جامش کرد

فروغ فرخزاد

هیچ صیادی در جوی حقیری کــه بــه گودالی می ریزد
مرواریدی صید نخواهد کرد

فروغ فرخزاد

شاید ایــن را شنیده ای کــه زنان
در دل « آری » و « نه » بــه لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند

آه ؛ من هم زنم ؛ زنی کــه دلش
در هوای تو می زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال

فروغ فرخزاد

کاش چــون پاییز بودم
کاش چــون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.
برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,
آفتاب دیدگانم سرد می شد,
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی بــه جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
وه … چــه زیبا بود, اگــر پاییز بودم,
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,
شاعری در چشم من میخواند …شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد,
در شرار آتش دردی نهانی.
نغمه ی من …

همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.
کاش چــون پاییز بودم

فروغ فرخزاد

دیدگان تو در قاب اندوه

سرد و خاموش

خفته بودند

زودتر از تو ناگفته ها را

با زبان نگه گفته بودند

از من و هرچه در من نهان بود

می رمیدی

می رهیدی

یادم آمد کــه روزی در ایــن راه

ناشکیبا مرا در پی خویش

میکشیدی

میکشیدی

آخرین بار

آخرین لحظه تلخ دیدار

سر بــه سر پوچ دیدم جهان را

باد نالید و من گوش کردم

خش خش برگهای خزان را

باز خواندی

باز راندی

باز بر تخت عاجم نشاندی

باز در کام موجم کشاندی

گر چــه در پرنیان غمی شوم

سالها در دلم زیستی تو

آه هرگز ندانستم از عشق

چیستی تو؟

کیستی تو؟

 

فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد

 

فروغ فرخزاد در دی ماه سال 1313 هجری شمسی در تهران متولد شد. پــس از گذراندن دوره های آموزش دبستانی و دبیرستانی بــه هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی را فرا گرفت…

شانزده ساله بود کــه بــه یکی از بستگان مادرش-پرویز شاپور کــه پانزده سال از وی بزرگتر بود- علاقه مند شــد و آن دو بــا وجود مخالفت خانواده هایشن بــا هم ازدواج کردند. چندی بعد بــه ضرورت شغل همسرش بــه اهواز رفت و نه ماه بعد تنها فرزند آنان کامیار دیده بــه جهان گشود. از ایــن سالها بود کــه بــه دنیای شعر روی آورد و برخی از سروده هایش در مجله خواندنیها بــه چاپ رسید. زندگی مشترک او بسیار کوتاه مدت بود و بــه دلیل اختلافاتی کــه بــا همسرش پیدا کــرد بــه زودی بــه متارکه انجامید و از دیدار تنها فرزندش محروم ماند.

 

زندگینامه فروغ فرخزاد

 

زندگینامه فروغ فرخزاد

 

نخستین مجموعه شعر او بــه نام اسیر بــه سال 1331 در حالی کــه هفده سال بیشتر نداشت از چاپ درآمد. دومین مجموعه اش دیوار را در بیست ویک سالگی چاپ کــرد و بــه دلیل پاره ای گستاخی ها و سنت شکنی ها مورد نقد و سرزنش قرار گرفت. بیست و دو سال بیشتر نداشت کــه بــه رغم آن ملامت ها سومین مجموعه شعرش عصیان از چاپ درآمد.
فروغ در مجموعه اسیر بدون پرده پوشی و بی توجه بــه سنت ها و ارزشهای اجتماعی آن احوال و احساسات زنانه خود را کــه در واقع زندگی تجربی اوست توصیف می کند. اندوه و تنهایی و ناامیدی و ناباوری کــه براثر سرماخوردگی در عشق در وجود او رخنه کرده اســت سراسر اشعار او را فرا می گیرد. ارزش های اخلاقی را زیر پا می نهد و آشکارا بــه اظهار و تمایل می پردازد و در واقع مضمون جدیدی کــه تــا آن زمان در اشعار زنان شاعر سابقه نداشته اســت می آفریند.
در مجموعه دیوار و عصیان نــیــز بــه بیان اندوه و تنهایی و سرگردانی و ناتوانی و زندگی در میان رویاهای بیمارگونه و تخیلی می پردازد و نسبت بــه هــمــه چیز عصیان می کند. بدینسان فروغ همان شیوه توللی را بــا زبانی ساده و روان امــا کم مایه و ناتوان دنبال می کند. از لحاظ شکل نــیــز در ایــن سه مجموعه همان قالب چهار پاره را می پذیرد و گهگاه تنها بــه خاطر تنوع ؛ اندکی از آن تجاوز می کند.
فروغ از سال 1337 بــه کارهای سینمایی پرداخت. در ایــن ایام اســت کــه او را بــا ابراهیم گلستان نویسنده و هنرمند آن روزگار همگام می بینیم. آن دو بــا هم در گلستان فیلم کار می کردند.
در سال 1338 بــرای نخستین بار بــه انگلستان رفت تــا در زمینه امور سینمایی و تهیه فیلم مطالعه کند. وقتی کــه از ایــن سفر بازگشت بــه فیلمبرداری روی آورد و در تهیه چند فیلم گوتاه بــا گلستان همکاری نزدیک و موثر داشت. در بهار 1341 بــرای تهیه یک فیلم مستند از زندگی جذامیان بــه تبریز رفت. فیلم خانه سیاه اســت کــه بر اساس زندگی جذامیان تهیه شده ؛ یادگاری هنری سفرهای او بــه تبریز است. ایــن فیلم در زمستان 1342 از فستیوال اوبرهاوزن ایتالیا جایزه بهترین فیلم مستند را بــه دست آورد.
چهارمین مجموعه شعر فروغ تولدی دیگر بود کــه در زمستان 1343 بــه چاپ رسید و بــه راستی حیاتی دوباره را در مسیر شاعری او نشان می داد. تولدی دیگر ؛ هم در زندگی فروغ و هم در ادبیات معاصر ایران نقطه ای روشن بود کــه ژرفای شعر و دنیای تفکرات شاعرانه را بــه گونه ای نوین و بی همانند نشان می داد. زبان شعر فروغ در ایــن مجموعه و نــیــز مجموعه ایمان بیاوریم بــه آغاز فصل سرد کــه پــس از مرگ او منتشر شــد ؛ زبان مشخصی اســت بــا هویت و مخصوص بــه خود او. ایــن استقلال را فــقــط نیما دارا بود و پــس از او اخوان ثالث و احمد شاملو ?در شهرهای بی وزنش? و ایــن تشخیص نحصول کوشش چندین جانبه اوست: نخست سادگی زبان و نزدیکی بــه حدود محاوره و گفتار و دو دیگر آزادی در انتخاب واژه ها بــه تناسب نیازمندی در گزارش دریافت های شخصی و سه دیگر توسعی کــه در مقوله وزن قائل بود.
فروغ پــس از آنکه در تهیه چندین فیلم ابراهیم گلستان را یاری کرده بود در تابستان 1343 بــه ایتالیا؛ آلمان و فرانسه سفر کــرد و زبان آلمانی و ایتالیایی را فرا گرفت. سال بعد سازمان فرهنگی یونسکو از زندگی او فیلم نیم ساعته تهیه کرد؛ زیــرا شعر و هنر او در بیرون از مرزهای ایران بــه خوبی مطرح شده بود.
فروغ فروخزاد سی و سه سال بیشتر نداشت کــه در سال 1348 بــه هنگام رانندگی بر اثر تصادف جان سپرد و در گورستان ظهیرالدوله تهران بــه خاک سپرده شد.
افسوس و صد افسوس کــه او ازمیان ما رفت روحش شاد ایــن یگانه دردانه شعرادبیات پارسی

 

 


هوشنگ ابتهاج

 

اشعار هوشنگ ابتهاج

 

اشعار هوشنگ ابتهاج

 

دیری ست کــه از روی دل آرای تو دوریم
محتاج بیان نـیـسـت کــه مشتاق حضوریم

تاریک و تهی پشت و پــس اینه ماندیم
هر چند کــه همسایه ی آن چشمه ی نوریم

خورشید کجا تابد از ایــن دامگه مرگ
باطل بــه امید سحری زین شب گوریم

زین قصه ی پر غصه عجب نـیـسـت شکستن
هر چند کــه بــا حوصله ی سنگ صبوریم

گنجی ست غم عشق کــه در زیر سرماست
زاری مکن ای دوست اگــر بی زر و زوریم

با همت والا کــه برد منت فردوس ؟
از حور چــه گویی کــه نه از اهل قصوریم

او پیل دمانی ست کــه پروای کسش نیست
ماییم کــه در پای وی افتاده چو موریم

آن روشن گویا بــه دل سوخته ی ماست
ای سایه ! چرا در طلب آتش طوریم

ه.ا.سایه (هوشنگ ابتهاج)

بگردید ؛ بگردید ؛ درین خانه بگردید
دیرن خانه غریبند ؛ غریبانه بگردید
یکی مرغ چمن بود کــه جفت دل من بود
جهان لانه ی او نیتس پی لانه بگردید
یکی ساقی مست اســت پــس پرده نشسته ست
قدح پیش فرستاد کــه مستانه بگردید
یکی لذت مستی ست ؛ نهان زیر لب کیست ؟
ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید
یکی مرغ غریب اســت کــه باغ دل من خورد
به دامش نتوان یافت ؛ پی دانه بگردید
نسیم نفس دوست بــه من خورد و چــه خوشبوست
همین جاست ؛ همین جاس ؛ هــمــه خانه بگردید
نوایی نشنیده ست کــه از خویش رمیده ست
به غوغاش مخوانید ؛ خموشانه بگردید
سرشکی کــه بر آن خک فشاندیم بن تک
در ایــن جوش شراب اســت ؛ بــه خمخانه بگردید
چه شیرین و چــه خوشبوست ؛ کجا خوابگه اوست ؟
پی آن گل پر نوش چو پروانه بگردید
بر آن عق بخندید کــه عشقش نپسندید
در ایــن حلقه ی زنجیر چو دیوانه بگردید
درین کنج غم آباد نشانش نتوان دید
اگر طالب گنجید بــه ویرانه بگردید
کلید در امید اگــر هست شمایید
درین قفل کهن سنگ چچو دندانه بگردید
رخ از سایه نهفته ست ؛ بــه افسون کــه خفته ست ؟
به خوابش نتوان دید ؛ بــه افسانه بگردید
تن او بــه تنم خورد ؛ مرا برد ؛ مرا برد
گرم باز نیاورد ؛ بــه شکرانه بگردید

ه.ا.سایه (هوشنگ ابتهاج)

چه فکر میکنی

که بادبان شکسته؛ زورق بــه گل نشسته‌ای اســت زندگی

در ایــن خراب ریخته

که رنگ عافیت از او گریخته

به بن رسیده ؛ راه بسته ایست زندگی

چه سهمناک بود سیل حادثه

که همچو اژدها دهان گشود

زمین و آسمان ز هم گسیخت

ستاره خوشه خوشه ریخت

و آفتاب

در کبود دره ‌های آب  غرق شد

هوا بد است

تو بــا کدام باد میروی

چه ابرتیره ای گرفته سینه تو را

که بــا هزار سال بارش شبانه روز هم

دل تو وا نمی شود

تو از هزاره های دور آمدی

در ایــن درازنای خون فشان

به هرقدم نشان نقش پای توست

در ایــن درشت نای دیو لاخ

زهر طرف طنین گامهای ره گشای توست

بلند و پست ایــن گشاده دامگاه ننگ و نام

به خون نوشته نامه وفای توست

به گوش بیستون هنوز

صدای تیشه‌های توست

چه تازیانه ها کــه بــا تن تو تاب عشق آزمود

چه دارها کــه از تو گشت سربلند

زهی کــه کوه قامت بلند عشق

که استوار ماند در هجوم هــر گزند

نگاه کن هنوز ان بلند دور

آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور

کهربای آرزوست

سپیده ای کــه جان آدمی هماره در هوای اوست

به بوی یک نفس در ان زلال دم زدن

سزد اگــر هزار باز بیفتی از نشیب راه و باز

رو نهی بدان فراز

چه فکر میکنی

جهان چو ابگینه شکسته ایست

که سرو راست هم در او

شکسته مینماید

چنان نشسته کوه

در کمین ایــن غروب تنگ

که راه

بسته مینمایدت

زمان بیکرانه را تو بــا شمار گام عمر ما مسنج

به پای او دمی اســت ایــن درنگ درد و رنج

بسان رود کــه در نشیب دره سر بــه سنگ میزند

رونده باش

امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش

هوشنگ ابتهاج

امروز
نه آغاز و نه انــجـام جهان است
ای بس غم و شادی؛ کــه پــس پرده نهان است
گر مرد رهی ؛ غم مخور از دوری و دیری
دانی کــه رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی
بنگر کــه ز خون تو بــه هــر گام نشان است
آبی کــه بر آسود ؛ زمینش بخورد زود
دریا شــود آن رود کــه پیوسته روان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از ان روست کــه خونابه فشان است
دردا و دریغا کــه در ایــن بازی خونین
بازیچه ایام دل آدمیان است…هوشنگ ابتهاج

فریاد کــه از عمر جهان هــر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت  هوشنگ ابتهاج

وه؛ چــه شیرین است.
رنج بردن بــا فشردن؛
در ره یک آرزو مردانه مردن!
و اندر امید بزرگ خویش
با سرو زندگی‌ بر لب
جان سپردن!
آه؛ اگــر باید
زندگانی را بخون خویش رنگ آرزو بخشید
و بخون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید؟ هوشنگ ابتهاج

چند ایــن شب و خاموشی ؟ وقت اســت کــه برخیزم
وین آتش خندان را بــا صبح برانگیزم

گر سوختنم بــایــد افروختنم باید
ای عشق یزن در من کز شعله نپرهیزم

صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد
تا خود بــه کجا آخر بــا خک در آمیزم

چون کوه نشستم من بــا تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه کــه برخیزم

برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم

چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افزود در صاعقه آویزم

ای سایه ! سحر خیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم

هوشنگ ابتهاج

تا تو بــا منی زمانه بــا من است

بخت و کام جاودانه بــا من است

تو بهار دلکشی و من چو باغ

شور و شوق صد جوانه بــا من است

یاد دلنشینت ای امید جان

هر کجا روم روانه بــا من است

ناز نوشخند صبح اگــر توراست

شور گریه ی شبانه بــا من است

برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست

رقص و مستی و ترانه بــا من است

گفتمش مراد من بــه خنده گفت

لابه از تو و بهانه بــا من است

گفتمش من آن سمند سرکشم

خنده زد کــه تازیانه بــا من است

هر کسش گرفته دامن نیاز

ناز چشمش ایــن میانه بــا من است

خواب نازت ای پری ز سر پرید

شب خوشت کــه شب فسانه بــا من است

هوشنگ ابتهاج :

زین گونه‌ام کــه در غم غربت شکیب نیست

گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست

جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

گم گشته‌ی دیار محبت کجا رود؟

نام حبیب هست و نشان حبیب نیست

عاشق منم کــه یار بــه حالم نظر نکرد

ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست

در کار عشق او کــه جهانیش مدعی است

این شکر چــون کنیم کــه ما را رقیب نیست

جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت

وین بخت بین کــه از تو هنوزم نصیب نیست

گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام

کاین سوز دل بــه نـاله‌ی هــر عندلیب نیست

* ایــن شعر را محمد اصفهانی بصورت ترانه اجرا کرده است.

 

هوشنگ ابتهاج

هوشنگ ابتهاج

 

امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی (زاده? 6 اسفند 1306؛ در رشت؛ استان گیلان)؛ متخلص بــه «ه‍. الف سایه»؛ شاعر و موسیقی‌پژوه ایرانی است.

زادروز : 6 اسفند 1306

رشت

محل زندگی : مقیم شهر کلن از سال 1987

ملیت : ایران

لقب : ه. الف سایه

 

زندگینامه هوشنگ ابتهاج

 

زندگینامه هوشنگ ابتهاج

 

او در 6 اسفند 1306 در رشت متولد شد. پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای ایــن شهر بود. برادران ابتهاج عموهای او بودند. هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را بــه نام نخستین نغمه‌ها منتشر کرد. ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی بــه نام گالی شــد کــه در رشت ساکن بود و ایــن عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه‌ای شــد کــه در آن ایام سرود. بعدها کــه ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد؛ ابتهاج شعری بــه نام کاروان(دیرست گالیا…)بااشاره بــه همان روابط عاشقانه‌اش در گیر و دار مسایل سیاسی سرود. ابتهاج مدتی بــه عــنــوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران بــه کار اشتغال داشت.

منزل شخصی سایه کــه از منازل سازمانی شرکت سیمان اســت در سال 1387 بــا نام خانه ارغوان بــه ثبت سازمان میراث فرهنگی رسیده‌است. دلیل ایــن نامگذاری؛ وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط ایــن خانه‌است کــه سایه؛ شعر معروف (ارغوان)خود را بــرای آن درخت گفته‌است. ایــن خانه قدمت چندانی ندارد امــا از آنجاکه در زمان سکونت سایه در آن محفل ادبی بزرگان شعر و موسیقی و محل نشست‌های آنها بوده‌است دارای ارزش فرهنگی بسیار بالایی است.

سایه در سال 1346 بــه اجرای شعر خوانی بر مزار حافظ در جشن هنر شیراز می‌پردازد کــه دکتر باستانی پاریزی در سفرنامه معروف خود (از پاریز تاپاریس)استقبال بی نظیرشرکت کنندگان و هیجان آنها پــس از شنیدن اشعار سایه را شرح می‌دهدومی نویسد کــه تــا قبل از آن هرگز باور نمی‌کرده‌است کــه مردم از شنیدن یک شعر نو تــا ایــن حد هیجان زده شوند.

ابتهاج از سال1350 تــا 1356 سرپرست برنامه گل‌ها در رادیوی ایران (پس از کناره گیری داوود پیرنیا) و پایه‌گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزل‌ها؛ تصنیف‌ها و اشعار نیمایی او توسط موسیقی‌دانان ایرانی نظیرشجریان ناظری حسین قوامی اجرا شده‌است. تصنیف خاطره انگیز تو ای پری کجایی و تصنیف سپیده(ایران ایسرای امید)از اشعار سایه‌است. سایه بعد از حادثه میدان ژاله (17 شهریور1357)به همراه محمدرضا لطفی؛محمدرضا شجریان و حسین علیزاده؛ بــه نشانه اعتراض از رادیو استعفا داد.

از مهم‌ترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح او از غزل‌های حافظ اســت کــه بــا عــنــوان «حافظ بــه سعی سایه» نخستین بار در 1372 بــه چاپ رسید و بار دیگر بــا تجدیدنظر و تصحیحات تازه منتشر شد. سایه سالهای زیادی را صرف پژوهش و حافظ شناسی کرده کــه ایــن کتاب حاصل تمام آن زحمت هاست کــه سایه در مقدمه آنرا بــه همسرش پیشکش کرده‌است.

آثار

سایه هم در آغاز؛ همچون شهریار؛ چندی کوشید تــا بــه راه نیما برود؛ اما؛ نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما؛ بــه ویژه پــس از سرایش ققنوس؛ بــا طبع او کــه اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پــس راه خود را کــه همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد.

سایه در سال 1325 مجموعه? «نخستین نغمه‌ها» را؛ کــه شامل اشعاری بــه شیوه? کهن است؛ منتشر کرد. در ایــن دوره هنوز بــا نیما یوشیج آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعه? او بــه اسلوب جدید است؛ امــا قالب همان چهارپاره‌است بــا مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعه? «سیاه مشق»؛ بــا آنکه پــس از «سراب» منتشر شد؛ شعرهای سالهای 25 تــا 29 شاعر را دربرمی‌گیرد. در ایــن مجموعه؛ سایه تعدادی از غزل‌های خود را چاپ کــرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تــا آنجا کــه می‌توان گــفــت تعدادی از غزل‌های او از بهترین غزل‌های ایــن دوران بــه شمار می‌رود.

سایه در مجموعه‌های بعدی؛ اشعار عاشقانه را رها کــرد و بــا کتاب شبگیر خود کــه حاصل سال‌های پر تب و تاب پیش از سال 1332 اســت بــه شعر اجتماعی روی آورد. مجموعه? «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازه‌ای در شعر معاصر گشود.

سایه پــس از درگذشت دردناک احسان طبری در بهار 1368؛ مثنوی معروف و تاثیرگذار «قصه خون دل» را بــه یاد و در رثای او سرود.

خاطرات

هوشنگ ابتهاج سال 1391 در 85 سالگی خاطرات خود را در گفتگو بــا میلاد عظیمی در کتاب پیر پرنیان اندیش عــنــوان کرد. در ایــن کتاب هوشنگ ابتهاج بــه بیان عقاید و نظرات خود درباره بسیاری از چهره‌های بــه نام موسیقی؛ شعر و سیاست در زمان خود می‌پردازد. او در ایــن کتاب تائید می‌کند کــه آزادی‌اش از زندان در سال 1363 بعد از نامه محمدحسین شهریار بــه آیت‌الله خامنه‌ای و بیان ایــن نکته کــه «وقتی سایه را زندانی کردند؛ فرشته‌ها بر عرش الهی گریه می‌کنند» صورت گرفته‌است. ابتهاج یک سال بعد از زندان آزاد می‌شود.

اخراج از کانون نویسندگان ایران

در سال 1358 خورشیدی؛ هیات دبیران کانون نویسندگان ایران کــه عبارت بودند از باقر پرهام؛ احمد شاملو؛ محسن یلفانی؛ غلامحسین ساعدی و اسماعیل خوئی تصمیم بــه اخراج هوشنگ ابتهاج؛ به‌آذین؛ سیاوش کسرائی؛ فریدون تنکابنی و برومند گرفتند. ایــن تصمیم نهایتا بــه تایید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر بــه اخراج کل عناصر توده‌ای؛ بــه همراه ایــن پنج تن؛ از کانون نویسندگان ایران شد.

 

 


زندگینامه ملک الشعرای بهار

ملک الشعرای بهار

ملک الشعرای بهار

 

نام :محمدتقی
نام خانوادگی :بهار
تاریخ تولد :1265
محل تولد :مشهد

وی در سال 1265 در مشهد چشم بــه جهان گشود.پدرش میرزا محمدکاظم صبوری نام دارد. او از چهار سالگی بــه مکتبخانه رفت و تحصیلاتش را آغاز نمود ... در سال 1272 بــا شاهنامه از طریق پدرش آشنا شــد و در همین سال اولین شعر خود را در بحر شاهنامه سرود و از پدر خود جایزه دریافت کرد. وی از سال 1273 تــا 1278 تحصیلاتش را در مدرسه ادامه داد و علاوه بر مدرسه در محفل پدرش نــیــز می آموخت.در سال 1280 پدرش کــه او را از شاعری منع و بــه کاسبی تشویق کــرد امــا او دنباله کار شعر را رها نکرد.در سال 1283 پدرش فوت شــد و مسئولیت سرپرستی خانواده بــه دوش بهار افتاد ولــی او تحصیلات ادبی خود را بــا وجود تمام مشکلاتی کــه داشت ادامه داد و در همان سال لقب پدرش ؛ ملک الشعرایی آستان قدس را از مظفرالدین شاه دریافت کرد.

 

اشعار ملک الشعرای بهار

 

اشعار ملک الشعرای بهار

 

یا کــه بــه راه آرم ایــن صید دل رمیده را
یا بــه رهت سپارم ایــن جان بــه لب رسیده را
یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن
یا بــه تو واگذارم ایــن جسم بــه خون تپیده را
کودک اشک من شــود خاک‌نشین ز ناز تو
خاک‌نشین چرا کنی کودک نازدیده را؟
چهره بــه زر کشیده‌ام؛ بهر تو زر خریده‌ام
خواجه! بــه هیچ‌کس مده بنده? زر خریده را
گر ز نظر نهان شوم چــون تو بــه ره گذر کنی
کی ز نظر نهان کنم؛ اشک بــه ره چکیده را؟
گر دو جهان هوس بود؛ بی‌تو چــه دسترس بود؟
باغ ارم قفس بود؛ طایر پر بریده را
جز دل و جان چــه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم
ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را
خیز؛ بهار خون‌جگر! جانب بوستان گذر
تا ز هزار بشنوی قصه? ناشنیده را

*.*.*.*.*.*اشعار ملک الشعرای بهار*.*.*.*.*.*.

شمعیم و دلی مشعله‌افروز و دگر هیچ
شب تــا بــه سحر گریه? جانسوز و دگر هیچ
افسانه بود معنی دیدار؛ کــه دادند
در پرده یکی وعده? مرموز و دگر هیچ
خواهی کــه شوی باخبر از کشف و کرامات
مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
زین قوم چــه خواهی؟ کــه بهین پیشه‌ورانش
گهواره‌تراش‌اند و کفن‌دوز و دگر هیچ
زین مدرسه هرگز مطلب علم کــه اینجاست
لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ
خواهد بدل عمر؛ بهار از هــمــه گیتی
دیدار رخ یار دل‌افروز و دگر هیچ

*.*.*.*.*.*اشعار ملک الشعرای بهار*.*.*.*.*.*.

رخ تو دخلی بــه مه ندارد
که مه دو زلف سیه ندارد
به هیچ وجهت قمر نخوانم
که هیچ وجه شبه ندارد
بیا و بنشین بــه کنج چشمم
که کس در ایــن گوشه ره ندارد
نکو ستاند دل از حریفان
ولی چــه حاصل؟ نگه ندارد
بیا بــه ملک دل ار توانی
که ملک دل پادشه ندارد
عداوتی نیست؛ قضاوتی نیست
عسس نخواهد؛ سپه ندارد
یکی بگوید بــه آن ستمگر :
« بهار مسکین گنه ندارد؟»

*.*.*.*.*.*اشعار ملک الشعرای بهار*.*.*.*.*.*.

آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد
خلق را از طره‌ات آشفته‌تر خواهیم کرد
اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست
پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد
جان اگــر باید؛ بــه کویت نقد جان خواهیم یافت
سر اگــر باید؛ بــه راهت ترک سر خواهیم کرد
هرکسی کام دلی آورده در کویت بــه دست
ما هم آخر در غمت خاکی بــه سر خواهیم کرد
تا کــه ننشیند بــه دامانت غبار از خاک ما
روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد
یا ز آه نیمشب؛ یــا از دعا؛ یــا از نگاه
هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد
لابه‌ها خواهیم کردن تــا بــه ما رحم آوری
ور بــه بی‌رحمی زدی؛ فکر دگر خواهیم کرد
چون بهار از جان شیرین دست برخواهیم داشت
پس سر کوی تو را پرشور و شر خواهیم کرد

 

 

زندگینامه ملک الشعرای بهار

زندگینامه ملک الشعرای بهار

 

در سال 1329 بهار بــه بیماری سل مبتلا شد. بــه ریاست او در تهران «جمعیت ایرانی هواداران صلح» تشکیل شــد و بــا وزارت فرهنگ نــیــز قراردادی بــرای تألیف کتاب «سبک شناسی شعر فارسی» بست کــه بــه علت بیماری ناتمام ماند.همچنین قصیده «جغد جنگ» را در ستایش صلح سرود.بهار سرانجام در سال 1330 بر اثر بیماری سل درگذشت.پیکر او از مسجد سپهسالار تــا آرامگاه ظهیر الدوله در شمیران تشییع و در همانجا بــه خاک سپرده شد.
کتاب ها:

احوال فردوسی
تاریخ تطور شعر فارسی
تاریخ مختصر احزاب سیاسی
چهارخطابه
دستور پنج استاد
دیوان اشعار
زندگانی مانی
سبک شناسی
شعر در ایران
قبر امام رضا (ع)
فردوسی نامه
یادگار زریران

تصحیح ها:

تاریخ بلعمی
تاریخ سیستان
رساله نفس
شاهنامه فردوسی
مجمل التواریخ و القصص
منتخب جوامع الحکایات و لوامع الروایات عوفی

 

 


مریم حیدرزاده

مریم حیدرزاده

مریم حیدرزاده

زادروز : 29 آبان 1356
پیشه : شاعر ؛ ترانه‌سرا ? نویسنده ؛ نقاش
مریم حیدرزاده متولد 29 آبان 1356 نقاش ? نویسنده ? شاعر و ترانه‌سرای ایرانی است.
مریم حیدرزاده کــه بینایی خود را بر اثر چند عمل جراحی در کودکی از دست داد؛ در اواخر دهه? 70 بــا نوشتن شعرهایی بــه سبک محاوره‌ای و بــا به‌کارگیری کلمات ساده و روان شهرت یافت. بسیاری از خوانندگان داخل کشور و همچنین خوانندگان فارسی زبان در بیرون از ایران از ترانه‌های او در آهنگ‌هایشان استفاده‌کرده‌اند.

 

اشعار مریم حیدرزاده

 

اشعار مریم حیدرزاده

 

اگه تو از پیشم بری سر بــه بیابون می ذارم

هر چی گل شقایقه رو خاک مجنون می ذارم

اگه تو از پیشم بری من خودم و گم می کنم

به عمر تو رو شرمنده حرفای مردم می کنم

اگه تو از پیشم بری دل رو بــه دریا می زنم

غرور خورشید و بــا برف آرزوها می شکنم

اگه تو از پیشم بری کار من آوارگیه

خلاصه شو واست بگم کــه آخر زندگیه

اگه بری شکایت تو رو بــه دریا میکنم

شقایقای عالم و من بی تو رسوا میکنم

اگه تو از پیشم بری زندگی خاکستریه

فرداش یکی خبر می ده دلت پیش دیگریه

اگه تو از پیشم بری شمعدونیا دق میکنن

شکایت چشم تو رو بــه مرغ عاشق میکنن

اگه بری پرستوها از زندگیشون سیر میشن

آهوا توی دام صیادای پیر اسیر می شن

اگه بری دریا پر از اشک و نیاز ماهیاس

شبای شهرمون مثه چشمای عاشقت سیاس

اگه بری یه شب تو خواب دریا رو آتیش می زنم

نردبون آسمون و بــا هــر چی نوره می شکنم

اگه بری پروانه ها شمعا رو خاموشن میکنن

قنریای قفسی دل و فراموش میکنن

اگه بری پلک گلا از غم عشق تو تره

یکی مثه من دلش از چشمای تو بی خبره

اگه تو از پیشم بری پنجرمون بسته میشه

یه دل بــا صد تــا آرزو از زندگی خسته میشه

اگه بری مجنون دیگه از من و تو نمیگذره

نرو بذار ببینمت باز از کنار پنجره

اگه بری من می مونم بــا بازی های سرنوشت

که من رو تو دوزخ گذاشت ترو فرستاد بــه بهشت

اگه بری بــه آسمون شب شکایت میکنم

یه شب می شینم بــا خدا تــا صبح خلوت میکنم

اگه بری پرنده ها بر نمی گردن بــه لونه

بی تو کدوم پرنده ای راه خودش رو می دونه

اگه تو از پشم بری تو ابرا غوغا میکنم

برای مردن گلا بهونه پیدا میکنم

اگه تو از پیشم بری یاسا ترک بر میدارن

شبنما رو گل رز مگه حــتـی طاقت میارن

اگه بری مردم منو بــه هم دیگه نشون می دن

می پرسن از همدیگه کــه چی راجع من شنیدن

اگه بری هــمــه میگن عشق من و تو هوسه

بمون بــا هم نشون بدیم کــه عشق ما مقدسه

اگه بری می لرزه فرهاد و ستون بیستون

به خاطر اونم شده تو تــا ابد پیشم بمون

اگه بری می گن دیدی ایــن آخر و عاقبتش

ما هیچ کدوم و نمی خوایم نه رنج و ئنه محبتش

اگه بری نمی دونن شاید واست خوشبختیه

نمی دونن لذتت بعضی خوشیا تو سختیه

اگر چــه وقتی تو بری دیگه من و نمی بینی

اگه بخوای هم می بــایــد تــا فصل محشر بشینی

اما تورو جوون خودت کــه از هــمــه عزیزتری

با یک نگاهت منو تــا اوون ور دنیا می بری

اگه میشه بری یه جا بــه آرزوهات برسی

یا کــه دور از چشمای من قلب تو دادی بــه کسی

برو منم بــا ید تو زندگی رو سر میکنم

گاهی بــه اشتیاق تو قلبم و پر پر میکنم

عیدا کــه شــد عشق تو رو تو قلب هفت سین می چینم

با اینکه رفتی باز تو رو کنار هفت سین می بینم

غصه نخور دنیای ما سمبل بی وفاییه

هر چی من و تو می کشیم تقصیر آشناییه

راستی اگه بخوای بری ایــن جوری طاقت می یارم

خودم بــایــد دست تو رو دست غربت بذارم

اگه بری دنبال تو میام تــا اوج آسمون

اون وقت می بینم هــمــه رو پــس تو نرو پیشم بمون

دلت می خواد اگه یه روز بدون من می رفتی یه جا

دنبال مهربونیات آواره شم تو کوچه ها

اگه بری یه وقت می کی می بینی مریم نداری

اون وقت بــایــد دسته گل و رو خاک مریم بذاری

اگه بری بیدای مجنون و پریشون می کنم

سقف دل و بر سر آرزوها ویرون میکنم

اگه بری اینجا یه دل بمون کــه صاحب اون مریمه

اگه بری دعای من بازم می یاد پشت سرت

من بــه فدای تو و عشق تو و فکر سفرت

سلام ای بی وفا ؛‌ ای بی ترحم

سلام ای خنجر حرفای مردم

سلام ای آشنا بــا رنگ خونم

سلام ای دشمن زیبای جونم

بازم نامه می دم بــا سطر قرمز

آخه ایــن بار شده من بــا تو هرگز

نمی خوام حالتو حــتـی بدونم

تعجب می کنی آره همونم

همونی کــه زمونی قلبشو باخت

همون کــه از تو یک بت ؛‌ یک خدا ساخت

همونی کــه برات هــر لحظه می مرد

که ذکر نامتو بی جون نمی برد

همونم کــه می گفتم نازنینم

بمیرم امــا اشکاتو نبینم

همون کــه دست تو؛‌ مهر لباش بود

اگه زانو نمی زد غم باهاش بود

حالا آروم نشستم روی زانوم

ولی دیگه گذشت اون حرفا؛‌ خانوم

تعجب می کنی آره عجیبه

می خوام دور شم ازت خیلی غریبه

خیال کردی همیشه زیر پاتم؟

با ایــن نامردیات بازم باهاتم؟

برات کافی نبود حــتـی جوونیم

تموم شــد آره گم شــد مهربونیم

دیگه هــر چی کشیدم بسه دختر

نمی بینیم همو ایــن خوبه؛‌ بهتر

دیگه بسه برام هــر چی کشیدم

فریبی بود کــه من از تو ندیدم

دروغی هست نگفته مونده باشه؟

کسی هست تو خیال تو نباشه؟

عجب حــتـی دریغ از یک محبت

دریغ از یک سر سوزن صداقت

دریغ از یک نگاه عاشقونه

دریغ از یک سلام بی بهونه

نه نفرینت چرا؛ ایــن رسم ما نیست

اگر چــه ایــن چیزا درد شما نیست

گل بیتا چرا اخمات توهم شد؟

چیه توهین بــه ذات محترم شد؟

دیگه کوتاه کنم بــا یک خداحافظ

که عشق ما رسید بــه سد هرگز

زندگی پر از سواله می دونم

رسیدن بــه تو خیاله می دونم

تو میگی یه روزی مال من میشی

اما موندت محاله می دونم

تو میگی شبا دعامون می کنی

چشمه چات زلاله می دونم

توی آسمون سرنوشت ما

ماه کامل مه لاله می دونم

تو میگی پرنده شیم بریم هوا

غصه ما دو تــا باله می دونم

چشم من پر از غم نبودنت

دل تو پر از ملاله می دونم

طاقتم دیگه داره تموم میشه

صبر تو رو بــه زواله می دونم

آره می ری و نمی پرسی کــه این

دل عاشق در چــه حاله می دونم

این روزا عادت هــمــه رفتن ودل شکستنه
درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه
این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه
گردای رو آینه ها فــقــط غم زندگیه
این روزا درد عاشقا فــقــط غم ندیدنه
مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه
این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه
آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه
این روا آسمونمون پر از شکسته بالیه
جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه
این روزا کار آدما دلهای پاک رو بردنه
بعدش اونو گرفتن و بــه دیگری سپردنه
این روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترین بهانشون از هم خبر نداشتنه
این روزا سهم عاشقا غصه و بی وفاییه
جرم تمومشون فــقــط لذت آشناییه
این روزا توی هــر قفس یکی دو تــا قناریه
شبها غم قناریها تو خواب خونه جاریه
این روزا چشمای هــمــه غرق نیاز شبنمه
رو گونه هــر عاشقی چند قطره بارون غمه
این روزا ورد بچه ها بازی چرخ و فلکه
قلبای مثل دریامون پر از خراش و ترکه
این روزا عادت گلها مرگ و بهونه کردنه
کار چشمای آدما دل رو دیونه کردنه
این روزا کار رویامون از پونه خونه ساختنه
نشونه پروانگی زندگی ها رو باختنه
این روزا تنها چارمون شاید پرنده مردنه
رو بام پاک آسمون ستاره رو شمردنه
این روزا آدما دیگه تو قلب هم جا ندارن
مردم دیگه تو دلهاشون یه قطره دریا ندارن
این روزا فرش کوچه ها تو حسرت یه عابره
هر جا یکی منتظر ورود یه مسافره

دیگر مرا بــه معجزه دعوت نمی کنی

با من ز درد حادثه صحبت نمی کنی

دیریست پشن پنجره ماندم کــه رد شوی

اما تو مدتی ست اجابت نمی کنی

دلی کــه داده ای بــه من از یاد برده ای

گفتی ز باغ پنجره هجرت نمی کنی

بیمار عشق توست پرستوی روح من

از ایــن مریض خسته عیادت نمی کنی

باشد برو ولــی هــمــه جا غرق عطر توست

گرچه تو هیچ خرج صداقت نمی کنی

یکبار از مسیر نگاهم عبور کن

آنقدر دور گشته کــه فرصت نمی کنی

گل های باغ خاطره در حال مردنند

به یاس های تشنه محبت نمی کنی

رفتی بدون آن کــه خداحافظی کنی

دیگر بــه قاب پنجره دقت نمی کنی

امروز سیب سرخ رفاقت دلش گرفت

این سیب را بــرای چــه قسمت نمی کنی

یعنی من از مقابل چشم تو رفته ام

این کلبه را دوباره مرمت نمی کنی

زیبا قرارمان هــمــه جا هــر زمان کــه شد

گرچه تو هیچ وقت رعایت نمی کنی

این روزا عادت هــمــه رفتن ودل شکستنه

درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه

این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه

گردای رو آینه ها فــقــط غم زندگیه

این روزا درد عاشقا فــقــط غم ندیدنه

مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه

این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه

آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه

این روزا آسمونمون پر از شکسته بالیه

جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه

 

بیوگرافی مریم حیدرزاده

 

بیوگرافی مریم حیدرزاده

 

گفتگویی کوتاه بــا مریم حیدرزاده

متولد چــه سالی هستی:
مریم حیدرزاده: متولد 29 آبان سال 1356 در بیمارستان شهدای تهران بــه دنیا آمدم.

از چــه سنی شعر می گفتی؟
مریم حیدرزاده: همیشه مادرم تعریف می کــنــد کــه از سه , چهار سالگی جملاتی را کــه می گفتم آخرشان یک شباهتی بــه هم داشت البته خودم کــه یادم نمی آید. ولــی از 8 سالگی یادم هست کــه شعر می گفتم و شعرهایم را بــه کمک معلم هایم تصحیح می کردم.

شروع کار حرفه ایت از کجا بود؟
مریم حیدرزاده: شروع کار حرفه ای من درسال 75 بــا یک برنامه تلوزیونی بــه نام بــا طراوت بــه کارگردانی آقای کاشانی بود کــه خیلی بــه ایشان سلام میرسانم و تشکر می کنم چــون بــرای من زحمات زیادی کشیدند. اجرا بخش عربی ایــن برنامه بــا من بود بعد اولین کتابم بــه نام پروانه ات خواهم ماند در اردیبهشت 77 منتشر کردم. سال 78 کتاب مال تمام من, سال 79 تقصیر من نبود, سال 80 مجموعه نامه های عاشقانه , سال 81 بــا تو یــا هیچ کس, سال 82 دیگر میذارمت کنار, سال 83 مجموعه نثر ایــن نامه هایی کــه پاره کردی و پاییز 83 کتاب اون یکی رو جز من.

اولین کاستی را کــه دکلمه کردی کدام بود؟
مریم حیدرزاده: انتشارات کتاب بــه پیشنهاد آقای کاشانی کارگردان برنامه بــا طراوت بود. وقتی استقبال از ایــن برنامه را دیدند خیلی اصرار کــردنــد کــه کتاب منتشر کنم. بعد از آن هم پیشنهاد کــردنــد چــون سبک خواندنت بــا سبک های دیگر متفاوت اســت بهتر اســت اشعارت را بخوانی ایــن طوری مخاطب بیشتری پیدا می کنی من هم اشعارم را در (( مثل هیچ کس)) اولین کاستی بود کــه دکلمه کردم و سال 80 دومین کاستم بــه خاطر تولدت بــا آهنگسازی فریبرز لاچینی بود کــه فــقــط دکلمه من بود.

دوست داری کدام خواننده اشعارت را بخواند؟
مریم حیدرزاده: روی ایــن مسئله تعصب ندارم کــه کدام خواننده اشعار من را بخواند. ولــی هــر کس صدایش قشنگتر باشد و بــا اشعار من ارتباط برقرار کــنــد من بــا او همکاری می کنم, ولــی خواننده ای کــه خیلی محبوب من اســت و بیشتر از هــمــه در کار کردن بــا ایشان راحت تر هستم آقای عصار است, چــون بــه صدایشان علاقه مند هستم ولــی تــا بــه حال پیش نیامده بــا هم همکاری کنیم شاید بــه دلیل متقاوت بودن سبک خواندنشان باشه و شعرهایی کــه انتخاب می کــنــد بــا شعرهای من فرق می کند, ولــی خب خودشان می دانند کــه من صدایشان را خیلی دوست دارم و حتما هم نباید کــه شعرهای من را بخوانند.!!

کدام اشعارت را بیشتر دوست داری؟

مریم حیدرزاده: هــمــه شعرهایم را دوست دارم, ولــی قشنگترین شعری کــه گفتم یک نامه بی جواب و سلام بهونه قشنگم بــرای زندگی بود کــه از هــمــه بیشتر دوستش دارم و از بین ترانه ها(نفرین ) آقای چاووشی را دوست دارم. شعر من را خیلی زیبا خواندند و من از اینجا از ایشان تشکر می کنم کار آقای اعتمادی هم خوب است.

تنهایی را دوست داری؟
مریم حیدرزاده: آره , تنهایی را دوست دارم همان طور کــه می دانید اکثر شعرا عاشق تنها هستند؛ عاشق تنهایی ام , چــون هــر چیزی کــه خلوت آدم را بــه هم بزند و من را اذیت کــنــد از آن بیزارم. تنهایی نعمت بزرگی اســت و اکثر شبها شعر می گویم, چــون بــا سکوتش سازگارتر هستم.

موضوعات شعرهایت را چگونه انتخاب می کنی؟
مریم حیدرزاده: ترجیح می دهم موضوعی را کــه در خلوت خودم و در تنهایی ام بــه ذهنم می رسد را بنویسم تــا اینکه در مورد چیزی کــه بــه من گفته می شود, چــون هــر موضوعی کــه بــه آدم پیشنهاد شــود راحت می شــود نوشت ولــی چیزی کــه بــه ذهن آدم بیاید دلنشین تر است.

چه شعرای ایرانی را دوست داری؟
مریم حیدرزاده: حافظ از آن شاعرهایی اســت کــه من خیلی دوستش دارم و خیلی هم بــه فال حافظ اعتقاد دارم. همیشه بــرای کوچکترین کاری کــه بخواهم انــجـام بدهم فال حافظ می گیرم. ما شبی دست بر آریم و دعایی می کنیم/ غم هجران تو را چاره بــه جایی می کنیم.
اشعار نیما, فروغ و مولانا را هم هــر روز می خوانم.

از روحیات خودت بگو؟
مریم حیدرزاده: برعکس هــمــه از فصل بهار بدم می آید. عاشق پاییزم امــا ماه اردیبهشت را خیلی دوست دارم. گل سرخ و رنگ قرمز را دوست دارم از رنگ آبی متنفرم. از سفر کردن خوشم نمی آید مگر قصدم کره ماه باشد. خیلی احساساتی و هیجانی هستم و بــه عشقی کــه دارم خیلی حسود و انحصار طلبم و در بدترین شرایط , نوشتن آرومم می کند.

از چــه ورزشی خوشت می اید؟
مریم حیدرزاده: فوتبال و اسکی ورزشهای مورد علاقه من است. شدیدا طرفدار پرسپلیسی هستم و پرسپولیسی ها را دوست دارم, ولــی متعصب ترین آنها علی انصاریان است. علاقه ام بــه پرسپولیس بــه حدی اســت کــه در بازی های مهم من بــه اردوی آنها می روم .
از خارجی ها هم منچستر و رئال مادرید و میلان ایتالیا تیم های خوبی هستند و بازی هایشان را دنبال می کنم.

رشته ای را کــه انتخاب کردی دوست داری؟
مریم حیدرزاده: کلاس پنجم ابتدایی کــه بودم دوست داشتم پزشک بشوم ولــی در دوره دبیرستان تصمیمم عوض شد. در دانشگاه رشته حقوق خواندم ولــی رشته ام را اصلا دوست ندارم.

از چــه فیلمی خوشت می آید؟
مریم حیدرزاده: بهترین فیلم من لیلا ساخته داریوش مهرجویی اســت ... بیشتر فیلم هایی کــه ساخته می شــود فیلم های خوبی نیستند. بازیگرهای مورد علاقه ام : لیلا حاتمی , علی مصفا, محمد رضا فروتن و عرب نیا هستند.

در آخر حرفی داری بگویید؟
مریم حیدرزاده: آرزو می کنم هــمــه بــه آرزوهایی کــه نرسیدند برسند.